👆 پدر شهید مدافع امنیت دکتر : 🔷 این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفته‌های زیادی می‌ماند! هی می‌گفت می‌خواهم شوم! آن موقع‌ها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام می‌گفت کاش در شهید شوم. 🔷 وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر می‌خواهند بنرهای سلام الله علیه را که به مناسبت در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. می‌گفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمی‌رسد به جان بنرهایش افتاده‌اید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشم‌هایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از ۴ روز به رسید همان آرزویی که داشت. ✅ @Farhangeparvaz1