هدایت شده از حرف های خصوصی
می گفت از خیمه اومدم بیرون تا طلوع عرفات رو ببینم.... ب خیابون اصلی رسیدم. خانمی روی صندلی نشسته بود... سلام کردمو گفتم :اینجا نشستید؟ هوا خیلی گرمه، گرمازده میشید! چشماش پر اشک شدو گفت سرراه نشستم، آخه هرکی بخواد بیاد عرفات ازینجا رد میشه... ! نشستم سر راه آقا! 💬لیلا هاشمی کانال ...