﴿کنون پرندهی تو؛ آن فسرده در پاییز
به معجز تو بهارین شده است و شورانگیز
بسا شگفت که ظرفیتِ بهارم بود
منی که زیسته بودم مدام در پاییز
چنان به دام عزیز تو بسته است دلم
که خود نه پای گریزش بود نه میل گریز
شده است از تو و حجم متین تو، پُر بار
کنون نه تنها بیداریام که خوابم نیز
چگونه من نکنم میل بوسه در تو، تویی
که بشکنی ز خدا نیز شیشهی پرهیز
هراس نیست مرا تا تو در کنار منی
بگو تمام جهانم زند صلای ستیز
تو آن دیاری، آن سرزمینِ موعودی
فضای تو همه از جاودانگی لبریز
شکستهام ز پس خود تمامِ پُلها را
من از تو باز نمیگردم ای دیارِ عزیز !﴾#حسین_منزوی🎼
♡@sahelambash♡