آقا دارن با دردِدل میکنن . . . ـــــ فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد، از چند صورت، مثل 'مادر' بودی و من، نــــَه ــــ تو یکسره در چشمِ لشکر بودی و من، نــَه چون صاحب خلخال و زیور بودی و من، نـــَه ــــ ما هر دو از بازار شامی ها گذر کردیم با این تفاوت که تو 'دخـــــتر' بودی و من، نــَه ـــــ در معرض چشم حرامی بوده ایم اما آن لحظه تو محتاجِ مــَعجـَر بودی و من، نــَه ـــــ حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت آنشب تو درآغوش یک 'سـَر' بودی و من، نـــَه 🖤