[ســآحـِݪ‌‌ِآࢪامـِشٰ]
ـــ دیگه این آخرا طوری شده بود هر جا گودالی می دید گریه می کرد   ـــ پاهای رقیه یادش می اومد توی صحر
ـــ گریبان پاره می دید گریه می کرد یا که گوشواره می دید گریه می کرد   ـــ گریه ی رباب و هم در می آورد هر جا گهواره می دید گریه می کرد