هر وقت گفتی خستمه، شکستم، حال ندارم و... فقط مقایسه کن خودتو با .. ایشون از درد، پاهاش بیحس میشد اما هیچوقت نگفت خستم. نگفت شکستم از فرط ِشلوغ بودن سرش و کارو تلاش غذا خوردن یادش میرفت، رسیدن به خودشو یادش میرفت میگفت من اگه خوابم بیاد تو چشام نمک میریزم تا مبادا دشمن از خواب بودنم استفاده کنم نمیگم مثله ایشون باشیم نه. نمیشه. اما یکم زشت نیست دربرابر این فدایی‌ها بگیم خستم؟؟ خستگی ِما کجا این افراد کجا.؟ ما سربازه امامیم شیعه‌ی ایم. نوکره ایم. خستگی تو لغتنامه زندگیمون معنا نداره.. ×✋🏻