❇️کِردِ حقّ و کِردِ ما، هر دو ببین کِردِ ما را هست دان، پیداست این ♦️ در اینجا مولانا سعی می کند با دیدی کلامی به مسئله جبر و اختیار بپردازد. او معتقد است اعمال انسان با قدرت الهی و مجرای انسانی انجام می گیرد.یعنی در واقع صدور فعل به خداوند نسبت داده می شود نه انسان ، و انسان در این میان فقط نقش مجرای انجام فعل را دارد و کاسب فعل خود است نه ایجاد کننده آن. در این ابیات می فرماید: همین که به کسی می گوییم چرا چنین کاری کردی؟ معلوم می شود که معتقدیم انسان نیز در اعمال خود نقش دارد و نمی توان به صورت جبری همه چیز را به خداوند نسبت داده و انسان را در اعمال و افعال خویش بدون نقش و مسئولیت بدانیم. در ابیات بعد مسئله را به این گونه بیان می کند که : درست است که افعال ما را خداوند ایجاد می کند ولی به هر حال این فعل توسط ما و از مجرای ما صورت می گیرد . پس در واقع فعل ما که خود مخلوق خداییم اثر خلق خداوند است. مولانا برای روشن شدن این مطلب که در هاله ای از ابهام است به نقل مثالهایی می پردازد . از جمله این که : فرد ناطق نمی تواند در آنِ واحد هم به خود الفاظی که می گوید توجه کامل داشته باشد و هم به معانی آنها و همچنین هیچ کسی نمی تواند در یک لحظه هم پیش روی خود را ببیند و هم پشت سر خود را. بنابر این کسی که بر اعمال خود بطور کامل احاطه ندارد چگونه می تواند خالق آنها باشد؟! در بیت 1497 اینگونه نتیجه می گیرد که چون تنها خداوند است که بر همه ی امور احاطه دارد (... و کان الله بکلّ شیئٍ محیطاٌ - سوره نساء آیه 126 ) و هیچ کاری او را از کار دیگر باز نمی دارد (لا یَشغُلُهُ شَان عن شان - نهج البلاغه ، خطبه 177) پس خا لق افعال انسان نیز خداوند است. ❇️ گفت شیطان که : « بما اَغویتنی» کرد فعل خود نهان، دیوِ دنی ♦️ در این ابیات مولانا با ذکر مثال آدم و حوا و شیطان از در به عهده گرفتن خطای خود و یا سر باز زدن از آن است. او معتقد است سهم انسان یا هر موجود مختار دیگری همچون ابلیس از اعمال و افعالشان تنها همان وجود انگیزه انجام عمل در باطن موجود مختار است و ثواب و عقاب اعمال نیز به خاطر همین انگیزه است هر چند فاعل اصلی فعل خداوند است. لبّ کلام مولانا این است که: شیطان و انسان هر دو مختار بودند و با اختیار خود از امر و نهی الهی سر باز زدند. در ضمن هر دو به خوبی می دانستند که فاعل اصلی فعلشان پروردگار است ، امّا شیطان از خود رفع مسئولیت کرد و خطای خود را به پروردگار نسبت داد ( قال فبما اغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم. « ابلیس گفت : پروردگارا در عوض آنکه مرا گمراه کردی ، من نیز بر سر راه مستقیم بندگانت می نشینم و گمراهشان می کنم.» سوره اعراف ، آیه 16 ) در حالیکه آدم و حوا گناه خود را پذیرفتند و از خدا طلب بخشش کردند ( قالا ربّنا ظلمنا انفسنا و اِن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکوننّ من الخاسرین. «آدم و حوا گفتند : پروردگارا ما به خود ستم روا داشتیم و اگر ما را نبخشی و به ما رحم نکنی ، از زیانکاران خواهیم بود.» سوره اعراف، آیه 23) در ابیات بعد آمده ، خداوند از آدم می پرسد : تو که می دانستی فاعل فعل تو هم در واقع قضا و قدر من بود چرا انجام خطا را بر عهده گرفتی؟ آدم گفت: ترسیدم، و ادب چنین اجازه ای به من نداد که خطا را به تو نسبت دهم. خداوند هم فرمود : من هم به دلیل همین ادبی که از خود نشان دادی توبه ات را پذیرفتم و تو را بخشیدم. خلاصه اینکه مولانا با وجود فاعل مطلق دانستن خداوند هرگز همچون بعضی از عوام انسان را به بهانه جبر از مسئولیت بری نمی داند. ❇️ هر که آرد حرمت ، او حرمت بَرَد هر که آرد قند ، لَوزینه خورَد طیّبات از بهری کی ؟ للطیّبین یار را خوش کن، برنجان ، وببین ♦️ هر کس حرمت یار را نگهدارد حرمت و احترام خواهد دید. همانطور که هرکس قند بیاورد، حلوا (لوزینه) خواهد خورد. یعنی نتیجه هر کاری مطابق همان کار است. خداوند در قرآن نیز فرموده است : زنان پاک برای مردان پاکند (الطیبات للطیبین). بنابر این یار ( خداوند) را خوشحال کن یا برنجان و نتیجه آن را ببین. ❇️ یک مثال ای دل پیِ فرقی بیار تا بدانی جبر را از اختیار ♦️ در اینجا مولانا برای روشن شدن مسئله جبر و اختیار مثالی می آورد: اگر دست کسی در اثر بیماری رعشه لرزان باشد و تو نیز به اختیار دست خود را بلرزانی هر دو حرکت آفریده ی حق تعالی است . ولی البته این دو گونه حرکت و جنبش با هم قابل قیاس نیستند.زیرا اگر دست خود را به اختیار بلرزانی ممکن است آسیبی به خود و یا دیگری وارد کنی و پشیمانی به بار بیاوری در حالیکه شخصی که از بیماری رعشه رنج می برد هرگز از لرزش دست خود نمی تواند اظهار پشیمانی کند چون اختیاری در این کار ندارد. 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2