🔴 «خدای متعال به شما بشارتی داده که تو که زیر این بار سنگین کمرت شکسته و امکان حرکت از تو گرفته شده، نور امیدی برایت پیدا می‌شود. این نور امید از این آیه درخشیده است: «وَالیَعْفُوا وَالیَصْفَحُوا»، بعد خطابی‌اش کرد: «اَلا تُحِبُّونَ اَنْ یَغْفِرَاللهُ لَکُم». مگر نمی‌خواهید من از شما بگذرم؟ خیلی خب، این بابش است. شما بگذرید، بعد ببینید من چه می‌کنم. یکی از ابواب اصلی گذشت آنجایی است که من گرفتار دیگران هستم. اینکه گفتم: «عَوِّضنی عَفْوَکَ»، این تازه مقدّمه‌سازی بود. آنجایی که سروکار من مستقیم با خودت است که کار من خیلی آسان است. اینجا کار من سخت است. لذا امام سراغ این نکته می‌آید: اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَدْرَكَهُ مِنِّي دَرَكٌ»، یک وقت زحمت یا آسیبی از ناحیه من به کسی رسیده - اینجا تنوّع بیان دارد و با این کار حضرت ما را متوجّه ابعاد گرفتاری‌مان می‌کند - «أو مَسَّهُ مِنْ نَاحِيَتِي أَذىً»، از سمت من یک اذیتی به بنده تو رسید، «أَوْ لَحِقَهُ بِي أَوْ بِسَبَبِي ظُلْمٌ»، از طرف من یا با واسطه یا مستقیماً به او ظلمی شده است. گاهی انسان مستقیماً به کسی ستمی کرده، گاهی نه با واسطه و خودش توجّه نداشته «أَوْ بِسَبَبِي ظُلْمٌ فَفُتُّهُ بِحَقِّهِ»، من حقّ او را زیرپا گذاشتم، تضییع کردم، نابود کردم، «أَوْ سَبَقْتُهُ بِمَظْلِمَتِهِ»، گاهی هم من برای آسیبی که باید به طرف برسد، پیشی گرفتم؛ مثلاً چند نفر نشسته بودند، تا آنها می‌خواستند وارد میدان غیبت بشوند، من از همه زدم جلو، گفتم صبر کنید من بگویم! من برایتان می‌گویم که فلانی چه‌کاره است. از دیگران جلو افتادم. تازه من که جلو افتادم، آنها هم تشجیع شدند. اینجا ببینید امام (عَلَیهِ السَّلام) چه می‌کند. «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» من فاطمه (سَلامُ الله عَلَیها) را واسطه قرار می‌دهم. من که آبرویی ندارم، توقّعم این است که: «وَ أَرْضِهِ عَنِّي مِنْ وُجْدِكَ»، تو از خزانه‌ی لطف و کرم خودت کسی را که من درباره‌اش ستم کردم، از من راضی کن. «وَ أَوْفِهِ حَقَّهُ مِنْ عِنْدِكَ» از من که ساخته نیست، تو از ناحیه‌ی خودت حقّش را پرداخت کن و مرا آزاد کن. «ثُمَّ قِنِي مَا يُوجِبُ لَهُ حُكْمُكَ»، خدایا اینجا تو حکمی کردی که آن حکم خیلی سنگین است. آن حکم این است که باید آن شخص از بنده راضی بشود، والّا ای خداوند باز با سِخَط و خشم تو مواجه می‌شوم. تو اینجا حُکمت خیلی سنگین است. به این ترتیب تو مرا از این حکم خودت نجات می‌دهی، «وَ خَلِّصْنِي مِمَّا يَحْكُمُ بِهِ عَدْلُكَ»، اینجا باب عدل است. مرا از این حکم عادلانه‌ی خودت خلاص کن. اگر پای عدلت وسط بیاید، کارم ساخته است: «وَ عَدْلُكَ مُهْلِكِی؛[۸] عدل تو مایه هلاکت من است». دستم به هیچ‌جا بند نیست. مرا از این حکم عادلانه‌ای که دادی و می‌خواهی حق هیچ‌کس، حتی به اندازه ذرّه‌ا‌ی پایمال نشود، نجات بده. خودت آن حق را پرداخت ‌کن. من در مرحله‌ی قبلی به نیابت از تو بخشیدم، حالا تو به من این اجازه را دادی من بگویم تو از طرف من آنها را راضی کن. «فَإِنَّ قُوَّتِي لَا تَسْتَقِلُّ بِنَقِمَتِكَ» اگر پای نقمت تو باشد، تو بخواهی با من دشمنی کنی، تو بخواهی مرا بگیری، هیچ قدرت و توانی ندارم. چون یک جاهایی گفته است که من می‌گیرم: «اَخْذِ عَزیزِ مُقْتَدِر؛[۹] آنها را همچون گرفتن پيروزمندى مقتدر بگرفتيم». «فَإِنَّ قُوَّتِي لَا تَسْتَقِلُّ بِنَقِمَتِكَ»، من اصلاً چه کسی هستم؟ چه قوّتی؟ چه توانی؟ خودم را چی حساب کردم؟ «وَ إِنَّ طَاقَتِي لَا تَنْهَضُ بِسُخْطِكَ»، هیچ تحمّلش را ندارم، «فَإِنَّكَ إِنْ تُكَافِنِي بِالْحَقِّ»، اگر بنا باشد تو با من حساب کنی و بخواهی حقّ دیگران را از من بگیری، «تُهْلِكْنِي» هلاکت من قطعی است، «وَ إِلَّا تَغَمَّدْنِي بِرَحْمَتِكَ تُوبِقْنِي»، این همان تُهْلِکْنی است، منتها با یک تعبیر دیگر. «تُوبِقْنِي» یعنی مرا هلاک و نابود کردی؛ اگر من را به رحمت خودت نگیری، این وضعیّت من است. 👤استاد دعای 🔗کانال انس با صحیفه سجادیه 🆔 @sahife2