مكر و خدعه‏ى خائنانه‏اى كه جامه‏ى تحقق پوشيد و عوارض دردناك و زيانبخش آن از صدر اسلام تاكنون باقى مانده مكرى بود كه معاويه بن ابى‏سفيان در جنگ صفين به كار برد، قرآنها را بالاى نى زد و منادى او به لشكر على (ع) خطاب نمود كه معاويه مى‏گويد: بياييد از جنگ دست برداريم و قرآن را حاكم بين خود قرار دهيم. اين عمل را موقعى انجام داد كه از نظر نظامى در آستانه‏ى شكست قرار داشت و بيش از چند ساعتى به پايان جنگ و به پيروزى نهايى على (ع) باقى نمانده بود، ولى بدبختانه جهل و نادانى عده‏ى زيادى از لشكريان على (ع) موجب شد كه مكر معاويه را پذيرا شوند و سخن خائنانه‏ى او را به حساب حسن نيتش بگذارند. از اين رو به على (ع) مراجعه كردند كه به مالك اشتر، فرمانده‏ى لشكر، پيام بفرستد كه جنگ را ترك گويد و از جبهه بازگردد. على (ع) به آنان فرمود: پيشنهاد معاويه مكرى بيش نيست، بگذاريد مالك وظيفه‏ى خود را انجام دهد، آن نادانها نپذيرفتند و همچنان در سخن خود پافشارى كردند و سرانجام كار به جايى رسيد كه على (ع) را تهديد به قتل نمودند. اين خدعه‏ى ناپاك و خائنانه به نفع ظاهرى معاويه و به ضرر واقعى اسلام و قرآن و على (ع) پايان يافت. بر اثر اين مكر و فريب اسلام از مسير حقيقى خود خارج شد، على (ع) را به كشتن داد، حادثه‏ى عاشورا را به وجود آورد، و بر اثر آن، اختلافى بين مسلمين پديدار گرديد كه هنوز باقى مانده است.