بر اثر مجاهدات رسول گرامى، مسلمانان واقعى كه به آن حضرت ايمان راستين داشتند از تمام بندگى‏ها، تعهدات، اطاعتها و سلطه‏هاى ناروا رهايى يافتند و بنده و فرمانبر بى‏قيد و شرط خدا شدند و از جنايت جباريت جباران رهيدند و به آزادى واقعى و شايسته‏ى انسان دست يافتند، ولى بعد از رحلت رسول گرامى اسلام افراد خائنى تدريجا در ميان مسلمين نفوذ نمودند و آنان را از مسير حق منحرف ساختند و به انحراف سوق دادند و كار به جايى رسيد كه يزيد بن معاويه، مرد خودسر و جبار، در كرسى خلافت اسلام مرتكب بدترين جرايم و جنايات گرديد، از آن جمله موقعى كه مردم مدينه بر اثر حادثه‏ى خونين عاشورا و قتل حضرت حسين (ع) بر ضد حكومت وى قيام نمودند مسلم بن عقبه را با لشكر شام به مدينه فرستاد تا مردم را سركوب كند و از آنان بيعت بگيرد. در آن زمان امام سجاد (ع) در مدينه بود، لشكر شام به فرماندهى مسلم ابن عقبه وارد مدينه شدند و ظرف چند روز مرتكب جرايمى گرديدند كه زبان و قلم از شرح آن شرم دارد و بر اثر آن همه جنايات و جرايم، بسيارى از علماى عامه و خاصه در كتابهاى خود كلمه‏ ى «مسلم» را از نام او برداشتند و به جاى آن كلمه‏ى «مسرف» گذاردند و اغلب نوشتند «مسرف ابن عقبه». مسعودى، مورخ معروف، ضمن جريان امر مدينه درباره‏ى بيعت گرفتن مسلم بن عقبه از مردم سخن مى‏گويد و گوشه‏اى از تاريخ زندگانى امام سجاد (ع) را در آن موضع نقل مى‏كند: مسلم بن عقبه از مردم بيعت مى‏گرفت كه بنده ‏ى يزيد باشند و هر كس از چنين بيعتى ابا مى‏نمود به دستور مسلم بن عقبه كشته مى‏شد. در اين اوضاع و احوال وحشتزا مردم مدينه ديدند امام سجاد (ع) به قبر مقدس پيمبر پناهنده شده و در پيشگاه باريتعالى دعا مى‏كند كه در اين موقع، مامورين، حضرتش را نزد مسلم بن عقبه بردند در حالى كه نسبت به آن حضرت خشمگين بود و على بن الحسين و آباى معصومش را مورد اسائه‏ى ادب قرار داده و تبرى مى‏جست. وقتى امام نزديك مسلم بن عقبه رسيد و چشمش به روى حضرت افتاد بر خود لرزيد، به پا خاست، و آن جناب را پهلوى خود نشاند و به حضرتش عرض كرد: حوايج خود را بخواهيد. امام در اين فرصت براى نجات كسانى كه دستور قتلشان را داده بود استفاده نمود و تمام كسانى را كه براى كشتن به كنار شمشير برده بودند شفاعت نمود و مسلم بن عقبه شفاعت را پذيرفت و همه‏ى آنان از قتل رهايى يافتند. سپس امام (ع) از مجلس بيرون آمد. پس از خروج آن حضرت كسانى به مسلم ابن عقبه گفتند: ترا ديديم كه به امام سجاد و پدرانش بد مى‏گويى، اما وقتى او را نزد تو آوردند احترام نمودى. پاسخ داد من طبق اراده و راى خود چنين نكردم، بلكه قلب من از ديدن آن حضرت مملو از ترس گرديد، از اين رو تكريم و احترامش نمودم.