حضرت على بن الحسين عليهماالسلام در پاره‏اى از مواقع با سخنان ناروا و ظالمانه‏ى بعضى از افراد به طور خصوصى مواجه مى‏شد و در آن موارد نيز با منطق حكيمانه و اخلاقى به گفته‏هاى آنان پاسخ مى‏داد و كذبشان را آشكار مى‏نمود. مردى از بستگان امام سجاد در حضور حضرت توقف نمود و به آن جناب ظالمانه دشنام داد و سخنان ناروا گفت. حضرت ساكت بود. پس از آنكه دشنام‏دهنده از مجلس خارج شد امام به حضار محضر خود فرمود: سخنان آن مرد را شنيديد، ميل دارم با من بياييد تا رد گفته‏ هاى او را از من بشنويد. گفتند: دوست داريم شما بگوييد و ما هم بگوييم. امام حركت كرد و راه منزل او را در پيش گرفت، ولى با خود آهسته مى‏گفت: الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين. آنانكه با حضرت بودند فهميدند امام به مردى كه دشنام گفته با تندى برخورد نمى‏نمايد و مقابله نخواهد كرد. امام (ع) به در منزل آن مرد رسيد، به صداى بلند فرمود: به او بگوييد كه على بن الحسين آمده، از منزل بيرون بيايد. از منزل خارج شد، در حالى كه آماده شده بود با پيشامدهاى بد روبه‏رو شود ولى برخلاف انتظارش امام (ع) فرمود: برادر! تو ساعتى قبل مقابل من توقف نمودى و سخنانى گفتى. اگر گفته‏هايت در من وجود دارد، از خداوند طلب عفو و بخشش مى‏نمايم، و اگر گفته‏هاى تو در من نيست، خداوند ترا مشمول عفو و غفران خود قرار دهد. مرد پيش آمد و بين دو چشم امام را بوسيد و گفت: بلى من چيزهايى گفتم كه در شما نيست و خود من به آنچه گفتم شايسته‏ترم.