يعقوب بن داود، وزير مقتدر و نافذ الكلمهى مهدى عباسى بود. برادرى داشت به نام عمر بن داود كه او نيز به اعتبار برادرش مورد توجه مردم بود. روزى عمر تصميم گرفت با جمعى از دوستان و بستگان خود به گردش بروند. وسايل آسايش فراهم آمد و مقدار لازم خوراك و ميوههاى گوناگون آماده شد. اما در آن روز به طور ناگهانى عمر درگذشت و همهى بستگان به شگفت آمدند.
علت مرگ اين بود كه سبدى از انگور نزد وى بردند، او دو حبه از خوشهاى برگرفت و به دهان افكند. بدون اينكه بر حبهها دندان بزند و پوستشان را بشكافد، به پايين فرستاد،
اما حبهها در گلو ماندند، نه فرورفتند و نه بيرون آمدند تا نفس عمر قطع شد و از دنيا رفت.
برادرزادهاش داود بن على در عزاى او ضمن اشعارى گفت:
عمر صبح در كمال سلامتى و خوشى با دوستان و بستگان به سر برد،
اما اكنون ميت خانواده است و در قبرى نزد آرامگاه پدرش كه از تودههاى سنگ و ريگ پوشيده شده، آرميده است.