يكى از طرق اصلاح و برطرف ساختن فساد، وجود افراد لايق در سرپرستى گروه يا فرمانروايى اجتماع است. گاهى سرپرست گروه، فرد لايق و بافضيلتى است، اما در بين آنان عناصر فاسد و منحرفى وجود دارد و بر اثر آن مجاهدتهاى سرپرست آنطور كه بايد به ثمر نمى‏رسد. هارون برادر حضرت موسى بن عمران (ع) فردى بود كه براى سرپرستى و رهبرى شايستگى داشت. و وهبنا له من رحمتنا اخاه هرون نبيا. ما رحمت خود را به موسى ارزانى داشتيم و برادرش هارون را نبى قرار داديم. حضرت موسى (ع) طبق مواعده‏ى الهى، عازم ميقات شد. و قال موسى لاخيه هرون اخلفنى فى قومى و اصلح و لا تتبع سبيل المفسدين. به برادرش هارون فرمود: بين مردم جانشين من باش، به اصلاح امور بپرداز، و از منحرفين و اخلالگران تبعيت منما. موسى (ع) رفت، چند روزى برگشتن موسى (ع) به تعويق افتاد. سامرى با حمايت و پشتيبانى افراد مفسد، بتى طلايى به صورت گوساله ساخت و مجاهدتهاى هارون در مبارزه با اين عمل، به نتيجه نرسيد. موقعى كه حضرت موسى (ع) برگشت، از مشاهده ‏ى اين اوضاع بشدت ناراحت شد و برادر خود هارون را سخت مورد موآخذه قرار داد و به او تعرض كرد. هارون گفت: ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى. مردم مرا با ديده‏ ى استضعاف نگريستند، به سخن من اعتنا نكردند و در خطر كشته شدن قرار گرفتم. هارون مرد الهى بود و شايسته‏ ى رهبرى و اصلاح، اما وجود افراد فاسد كه در راه باطل خويش مصر و پابرجا بودند، سد راه سعادت مردم مى‏شدند و با وسوسه و اخلال، افكار آنان را از مسير حق مى‏گرداندند و خودشان نيز به نصايح خيرخواهانه‏ى او اعتنا نمى‏كردند. بر سيه دل چه سود خواندن وعظ نرود ميخ آهنين بر سنگ