ثعلبه بن حاطب كه از انصار بود، به اين سخت مبتلا گرديد و از عهده‏ برنيامد، زيرا بر اثر حب مال از پرداخت زكات واجب سر باز زد و خداوند درباره‏ تخلف وى آيه نازل فرمود. او در ايام تهيدستى شرفياب محضر رسول اكرم (ص) شد. به حضرت عرض كرد: از خداوند بخواهيد كه به من ثروت بدهد. حضرت فرمود: اى ثعلبه! مال قليلى كه بتوانى شكرش را ادا كنى بهتر از مال زياد است كه طاقت و تحملش را نداشته باشى. دفعه‏ ديگر باز شرفياب محضر آن حضرت شد و درخواست خويش را تكرار نمود و عرض كرد: به خدايى كه شما را براستى مبعوث نموده است، من قسم ياد مى‏كنم كه اگر خداوند به من مالى بدهد، حق هر صاحب حقى را عطا خواهم نمود. در آن موقع پيمبر گرامى اسلام (ص) در پيشگاه الهى براى او دعا كرد و درخواست مال نمود. خداوند دعاى حضرت را مستجاب كرد. ثعلبه گوسفنددارى را آغاز نمود. خداوند به مالش بركت بسيار داد و با سرعت گوسفندان افزايش يافت تا جايى كه ديگر نمى‏توانست در شهر مدينه بماند. از مدينه دور شد و در يكى از واديهاى اطراف مدينه مسكن گزيد و گوسفندان را نگاهدارى مى‏كرد. طولى نكشيد كه در آنجا نيز دچار مضيقه شد. ناچار به نقطه‏ى دوردستى رفت تا در آنجا بتواند گوسفندان را نگاهدارى كند. از طرف بارى تعالى امر گرفتن زكات صادر شد. پيمبر اكرم (ص) مامورينى به اطراف فرستاد، من جمله مامور پيغمبر نزد ثعلبه آمد. او از اداى زكات ابا كرد و بخل نمود، گفت: من نمى‏دهم. وقتى خبر اين كلام به پيمبر اكرم (ص) رسيد، فرمود: واى بر ثعلبه. سپس وحى آسمانى آمد: كسانى از مسلمانان با خداوند عهد و پيمان مى‏بندند كه اگر بارى تعالى از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه مى‏دهيم و از بندگان صالح خواهيم بود و چون فضل الهى به آنان رسيد، بخل نمودند و از اداى وظيفه رويگردان شدند. پس از نزول آيه، بعضى از دوستان ثعلبه نزد وى رفتند، او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند كه چرا زكات واجب را كه امر الهى بود پرداخت ننمودى؟ درباره‏ تو و عمل ناروايت آيه نازل گرديد. ثعلبه سخت مضطرب شد، مقدارى از گوسفندان را با خود برداشت و به مدينه آمد و حضور رسول اكرم (ص) رسيد. حضرت تا او را ديد فرمود: يا ويل ثعلبه، واى بر او! ثعلبه با شرمسارى گفت: يا رسول‏الله! زكات آورده‏ام، بفرماييد از من تحويل بگيرند. حضرت فرمود: درباره ‏ات آيه آمده، آيه را كه نمى‏توان از قرآن شريف حذف نمود. به اين جهت زكات تو پذيرفته نمى‏شود و او را رد كرد. بعد از آنكه رسول اكرم (ص) از دنيا رفت، زكات را نزد ابى‏بكر برد، و بعد نزد عمر، هيچ يك از آن دو صدقه‏ او را قبول نكردند. و سرانجام با همان وزر و وبال و آلودگى به گناه از دار دنيا رفت.