رسول اكرم (ص) از بيابانى گذر كرد: *شترانى را ديد كه مشغول چرا هستند و شترچران مراقب آنهاست. حضرت كسى را نزد او فرستاد تا قدرى شير براى رفع عطش از وى بخواهد. شتربان گفت: شيرى كه در پستان شترهاست غذاى صبح عشيره است و شيرى كه در ظروفمان هم اكنون موجود است، غذاى شب آنهاست و چيزى به فرستاده‏ رسول اكرم (ص) نداد. پيغمبر اسلام (ص) درباره‏اش دعا كرد و گفت: اللهم اكثر ماله و ولده بار الها! مال و اولادش را زياد كن. *از آنجا گذشتند، به چوپانى رسيدند كه گوسفند مى‏چراند. براى گرفتن شير، نزد وى فرستاد. او گوسفند را دوشيد و در ظرف پيمبر (ص) ريخت، به علاوه شيرى را كه در ظرف خود قبلا دوشيده بود، در ظرف شير آن حضرت اضافه كرد و گوسفندى را نيز فرستاد و پيام داد: اين چيزى بود كه نزد ما وجود داشت و اگر دوست داريد بر آن بيفزاييم. رسول اكرم (ص) درباره‏ى او دعا كرد و گفت: اللهم ارزق محمدا و آل محمد الكفاف. بار الها! به وى كفاف زندگى عطا فرما. **بعضى از اصحاب عرض كردند: شما درباره‏ كسى كه ردتان نمود دعايى كرديد كه همه‏ ما دوستدار آن هستيم، و درباره‏ كسى كه حاجت شما را برآورده ساخت، دعايى نموديد كه همه ما نسبت به آن كراهت داريم و بى‏ميليم. حضرت فرمود: ان ما قل و كفى خير مما كثر و الهى. مال كم كه براى زندگى كفايت مى‏كند، بهتر از مال بسيارى است كه موجب غفلت آدمى از خداوند مى‏شود. آنگاه درباره‏ى محمد و آل محمد دعاى كفاف فرمود.