.
دلم گرفته و شعرم شبیه باران است
غزل که نه؛ دو سه سطری سخن به یاران است
دلی گرفته و شعر و دو چشم بارانی
و شاعری که ز کار زمانه حیران است
کدام واژه سرآغاز حرف من باشد
درون سینه ی باران سخن فراوان است
حکایت منِ دلخسته نقلِ دلتنگی است
حکایت من از این فصل برگ ریزان است
تهی شده دل انسان ز عشق حضرت عشق
و عشق های دروغین برای جبران است
کسی به فکر غم دیگران نمی افتد
یکی فسرده و غمگین؛ یکی غزلخوان است
یکی تهی ز غم پول و غرق ثروت پوچ
یکی گرسنه، شب و روز در پی نان است
شکستنِ دلِ مظلوم کار آسانی است
بگیر دست و یقین دان که کارِ مردان است
در این زمانه که بازار عاشقی سرد است
در این زمانه که انگار قحط ایمان است
خدا کند که"
شهیدان" ز یادمان نروند
وگرنه نقطه ی آغاز خط پایان است
"
شهید"؛ واژه ی سرخی میان آتش و خون
همان که دین و وطن نزد او به از جان است
همان کسی که جهان با تمام وسعت خود
برای چشم خدابین او، چو زندان است
شده سر من و تو گرم وعده ی شیطان
گنه برای من و تو چقدر آسان است
زمان برای مناجات با خدا اندک
چه ناسپاس و ستم پیشه نسل انسان است
کجاست منجی شبهای تار؛ یار کجاست؟
کجاست او که بهاری پس از زمستان است؟
ستون ارض و سماء؛ آرزوی منتظران
همان کسی که خودِ آیه های قرآن است
همان کسی که میان قنوت ابری خویش
شبانه بهر گناهان شیعه گریان است
بنال شاعر دلخسته از گناهانت
که گونه های گل فاطمه تر از آن است
ببار؛ ناله بزن؛ اشک غم به دامن ریز
بخوان دعای فرج را؛ غزل پریشان است...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
"علیرضا بیاتانی"
#بنیاد_صحیفه_سجادیه_کاشان
🌷
https://eitaa.com/sahife_sajjadieh