چه لحظه های سختی... زمان به سختی می گذاشت گویی خیال صبح شدن نداشت ولی با تمام آرامی و سخت گذشتن بالاخره صبح شد سریع حاضر شدیم برای صبحانه رفتیم که از همان طرف زودتر به سمت حرم حرکت کنیم بعد از صبحانه تا همه جمع شوند نیم ساعتی طول کشید ولی گویی یک عمر بود قلبم هر لحظه بی قرار تر بود برای من که سالها در حسرت دیدار پدر بودم حضرت پدر به دخترت نگاه کن اکنون در دیارجانان در نزدیکی توست خیلی زمان برای رسیدن به لحظه وصال نمانده تو خود اراده کن که سرعتی بیشتری بگیرد زودتر در آغوش تو باش و ای کاش آن زمان که در آغوش توام همین طور آرام بگذرد که هیچ گاه لحظه جدایی فرا نرسد به صورت جمعی حرکت کردید دو کوچه که بالاتر رفتیم آن سمت خیابان اولین کوچه ، کوچه ی بود حرم روبروی تو قرار داشت آه از من این همه نزدیک بودی ،دیشب دور از شما ماندم😭 نجف آنقدر غبار دارد که چند قدمیت را به سختی می توانی ببینی از ابتدای کوچه تا حرم فاصله زیادی نیست ولی گنبد در غبار پنهان است پرده نپوشان خورشید دو عالم آرامش قلب بی تاب ، دل بی قرارم چهره بگشای ای جان و دلم فدایت، دلبری کن السلام علیک یا امیرالمومنین علی بن ابی طالب ____🌸🍃____ @nevshteha ____🌸🍃____