امامِ بعد از عاشورا
(3) قهرمانِ کامل
یزید لعنت الله به نتیجه رسید شام دیگر آن جایی نیست که بتوان علی بن الحسین علیه السلام را در آنجا کشت. با خودش فکر می کرد این ها داغدار و مصیبت دیده هستند اگر آنها را به مدینه بازگرداند بعید است کاری با او داشته باشند، عبیدالله بن زبیر جاه طلب، از آب گل آلود ماهی گرفته بود و های و هویی راه انداخته بود که مردم را با خود همراه کند و خلافت و حکومت را به دست گیرد. از این دشمن تازه نفس که خوب می شناختش احساس خطر کرد و دست و پنجه نرم کردن با او را واجب دانست، بنابراین امام سجاد علیه السلام و همه کاروان را با وضع خاص و محترمانه به مدینه بازگرداند.
از اینجا حقیقت زندگی امام سجاد علیه السلام در ذهن های مردم عوض می شود. از آن جوان پرشور حماسی شجاع، خبری نیست. مرد سالخورده ساکت مریضی که دائم مشغول دعا و گریه است. شب ها نان و غذا می برد برای ایتام تا اینکه از دنیا می رود! اما واقعیت چیز دیگری است. امام سجاد علیه السلام در بقیه این ۳۵ سال هم به گونه ای زندگی کرد که برای هر انسان پرشور و حماسی و شجاع چهره یک قهرمان کامل است. مردم چگونه رسالت امام را شناخته اند که تصور می کنند حالا که این مردم حق مرا گرفتند، قدر مرا نشناختند من هم قهر می کنم و می روم در خانه می نشینم و دعا می خوانم. هر کس چنین تصوری از امام داشته باشد نه تنها تهمت و اهانت به امام است بله معنای امام را ندانسته، بی معرفت است. آنهایی که خیال می کنند امام سجاد علیه السلام دنبال حکومت و قدرت نبودند و تلاش نمی کردند بی معرفتند در حق امام. مگر امام می تواند از وظیفه الهی اش سر باز زند؟مگر امام می تواند آنچه خدا به او داده است پس بزند؟ امام سجاد علیه السلام سی و پنج سال با دستگاه خلافت جنگید و در اذهان مردم، خلاصه شد در بیماری چند روزه و فاصله کربلا تا مدینه که دو سه ماه بیشتر نبود
خلاصه و بازنویسی از کتاب حماسه امام سجاد علیه السلام/ صص۶۰ تا۶۸
┈••✾••┈┈•
🏴🏴🏴
◾️مرکز تخصصی صحیفه سجادیه◼️
https://eitaa.com/sahyfeh