🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗تواب💗
#پارت۳۴
_وای چه قشنگ بود
فکر می کردم الان پسره با گوهرشاد ازدواج می کنه ولی گفت:
_" معشوق حقیقی "رو پیدا کرده!
_بله
عشق به خدا پاک ترین و حقیقی ترین عشق هست.
_نکنه تو هم عاشق خدایی که این همه نماز می خونی ؟
_کاش به اون مرحله برسم
من از نماز خوندن لذت می برم.
_یعنی چی ؟
چه طوری لذت میبری؟
نازنین جان بهتره بریم پیش پدر اونجا مفصل صحبت می کنیم.
_من هنوز حرم رو ندیدم!
_کمی صبر کن خلوت تر بشه
چون بعد از نماز کم کم شلوغی ها کمتر میشه و برای زیارت کردن بهتره.
پاشدیم کفش هامون رو به کفشداری دادیم و وارد " رواق دارالمرحمه"شدیم.
_سوجان اینجا خیلی شلوغه چه جوری حاجی رو پیدا کنیم؟
_نگران نباش
من همیشه با بابا اونجا کنار اون کتابخونه پشت آخرین ستون قرار می گذارم.
هر کدوم زودتر برسیم منتظر اون یکی میشینه و براش دعا می خونه تا بیاد.
_درسته الان دارم حاجی رو میبینم
چه باحال قرار می گذاریم
می خوای دیرتر بریم تا خوب برامون دعا بخونن کلی ثواب ببرن؟
از حرف زدن نازنین خندم گرفته بود.