🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗تواب💗 _وای چه قشنگ بود فکر می کردم الان پسره با گوهرشاد ازدواج می کنه ولی گفت: _" معشوق حقیقی "رو پیدا کرده! _بله عشق به خدا پاک ترین و حقیقی ترین عشق هست. _نکنه تو هم عاشق خدایی که این همه نماز می خونی ؟ _کاش به اون مرحله برسم من از نماز خوندن لذت می برم. _یعنی چی ؟ چه طوری لذت میبری؟ نازنین جان بهتره بریم پیش پدر اونجا مفصل صحبت می کنیم. _من هنوز حرم رو ندیدم! _کمی صبر کن خلوت تر بشه چون بعد از نماز کم کم شلوغی ها کمتر میشه و برای زیارت کردن بهتره. پاشدیم کفش هامون رو به کفشداری دادیم و وارد " رواق دارالمرحمه"شدیم. _سوجان اینجا خیلی شلوغه چه جوری حاجی رو پیدا کنیم؟ _نگران نباش من همیشه با بابا اونجا کنار اون کتابخونه پشت آخرین ستون قرار می گذارم. هر کدوم زودتر برسیم منتظر اون یکی میشینه و براش دعا می خونه تا بیاد. _درسته الان دارم حاجی رو میبینم چه باحال قرار می گذاریم می خوای دیرتر بریم تا خوب برامون دعا بخونن کلی ثواب ببرن؟ از حرف زدن نازنین خندم گرفته بود.