🍃امام خوبی ها امشب اگر چه یک شب پاییزی است ولی باید خوش‌حال بود دل‌گرفتگی، ممنوع. امشب سالروز به تن کردن ردای امامت از سوی خدا بر قامت رعنای توست. دوست دارم امشب دل گرفته نباشم ولی چه کار کنم که نمی‌توانم. وقتی به یاد امام بودن تو می‌افتم سراپا وجد می‌شوم و شوق. دوست دارم صبح تا شام و شب تا خود صبح هلهلۀ شادی سر بدهم. نعم المولی را که می‌گویم از ته دل می‌گویم. چه کسی مولایی چون تو دارد که من غبطه بخورم به حال او؟ من بهترین مولای عالم را دارم: امام خوبی‌ها معنای همۀ خوبی‌ها ریشۀ همۀ‌خوبی‌ها مقصد همۀ‌ خوبی‌ها. آری کسی که امامی چون تو دارد همۀ وجودش باید نشاط باشد و شادابی ولی واژۀ امام همیشه مرا به یاد واژۀ دیگری می‌اندازد که اجازه نمی‌دهد سراپا شوق بمانم. اگر می‌شد لحظه‌ای این دو واژه را دور از هم خیال کنم شاید می‌شد کمی شیرینی امامی چون تو داشتن را بچشم ولی چه کار کنم که این واژه از هم جدا نمی‌شوند. همین که نام امام می‌آید هنوز تمام نشده واژۀ مأموم به دنبالش می‌‌آید. من خوش‌حالم که تو امام من هستی ولی آیا تو خوش‌حالی که من مأموم تو هستم؟ من یقین دارم که تو امام من هستی ولی تو مرا مأموم خویش می‌دانی؟ تو بهترین امامی آیا من بهترین مأموم هستم؟ قبول داری غمی که پاسخ این سؤال‌ها روانۀ دلم می‌کند شیرینی نشاط امام بودن تو را به کامم کمی تلخ می‌کند؟! بهترین امام باید بهترین مأموم‌ها را داشته باشد وقتی که ندارد باید غریب و تنها پشت پردۀ غیبت بماند. کاش زودتر از این‌ها بهترین مأموم می‌شدیم تا تو زودتر بیایی! شبت بخیر امام خوبی‌ها!