وقتی پیکر مسعودم را دیدم حرف های زیادی برای مسعودم زدم، مسعودم را با حضرت ابوالفضل(علیه السلام) مقایسه کردم و گفتم تو اگر یک چشم دادی حضرت دوتا چشمهای‌شان را دادند ودو تا دستهایشان هم قطع شد. و من اطلاع نداشتم که دو دست و یکی از پاهای مسعود قطع شده است. با حضرت علی اکبر مقایسه اش کردم و گفتم تو بدنت سالم اما حضرت علی اکبر بدنش تکه تکه شده و من خبر نداشتم که مسعود خودم هم تکه تکه شده است وبرای خودم هم جای تعجب بود که یک خراش کوچک را نمی توانستم ببینم ،اما پیکر مسعودم را که دیدم اصلا بی تاب نشدم با اینکه یکی از چشم‌های مسعودم به کل تخلیه شده بود وداخل قبر مسعود رفتم و زیارت عاشورا خواندم. من طاقت هیچ چیزی را نداشتم، اما قدرت عجیبی برای شهادت مسعود به من عنایت شد. شهید مسعود عسگری🌷