✍
سر ظرفشويی بودم. اومد و وايستاد پشت سرم.
اين جور وقتها میدونستم که برای چی اومدہ...☺️
خودم رو محکم گرفتم.😇
با آهنگ خاصی در گوشم گفت:
"يڪ.... دو.... سه"😜
هر چی قلقلکم😖 داد از سر جام تکون نخوردم و فقط خنديدم. 🤣خودش هم خيلے خنديد.😂
آخر سر با طرف راست بدنش بهم تنه زد. 😕 يجورايے هولم داد و گفت:
"برو اون طرف، میخوام آب بکشم."☺️
بہ زور خودش رو کنارم جا داد و همہ ظرف ها را آب کشيد. هميشہ در کارهاے خونه کمکم میکرد.
👈 شهيد حاج رضا کريمے
📚 هزار از بيست، ص۹۶
#محبت_بہ_همسر
🌷
یادش با ذکر #صلوات