#خاطره_ای_تلخ_از_یکی_از_اتفاقات_کانال_کمیل
عصر بود که صداهای عجیبی ازبیرون کانال شنیدیم
بچه ها از بیرون کانال خبر نداشتند
تنها با فاصله های کم، صدای یازهرا (سلام الله) و یا حسین (علیه السلام) و یا مهدی (عج)'به گوش می رسید!
چند نفر تونستند از لبه ی بالای کانال خبر بیارند.قضیه همون بود که فکر می کردیم
این صدا از از مجروحانی که در میدان مین جا مونده بودند شنیده می شد
از درد ناله می کردند و چند لحظه بعد .... صدای یک گلوله!
تک تیر اندازهای دشمن از روی خاکریزها جلو اومده بودند و مشغول شکار بودند
معرکه ی عجیبی بر پا بود
زدن مجروحان نیمه جون افتاده در میدان، تفریح تک تیراندارهای بعثی ها شده بود
ابتدا یک ناله ی بی رمق یا زهرا (سلام الله) ، بعد صدای تیر و پس از اون خنده مستانه ی بعثی ها
نیروهای محاصره شده در کانال، با شنیدن هر صدای تیر، انگار قلبشون از جا کنده می شد
اونها در نهایت خشم و حسرت، تنها مشت بر دیوار کانال می کوفتند
خاموش شدن ناله ی مجروحان رو می شنیدند، اما کاری از دستشون بر نمی اومد
این سخت ترین لحظلات برای بچه های کمیل بود
📚 برگرفته از کتاب : راز کانال کمیل