🕊 همسرشهید : شهید بی‌نهایت صبور بود. وقتی بحثمان می‌شد من نمی توانستم خودم را کنترل کنم،😔یکسره غر می زدم و با عصبانیت😠 می‌گفتم تو مقصری، تو باعث این اتفاق شدی. او اصلا حرفی نمی زد وقتی هم می‌دید من آرام نمی شوم می‌رفت سمت در چون می دانست طاقت دوری اش را ندارم. آنقدر به همسرم وابسته بودم☺️ که واقعا دوست نداشتم لحظه ای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را می‌گرفتم. او هم نقطه ضعفم را می‌دانست و از من دور می‌شد تا آرام شوم. روی پله جلوی در می‌نشست و می‌گفت هر وقت آرام شدی بگو من بیام داخل. اصلا داد زدن بلد نبود.. شهید رضا حاجی‌زاده🌹 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃