#روایٺــ_عِـشق ✒️
هر وقت
#قرار بود مأموریت برود
اگر من راضی نبودم😰 تمام تلاشش را می کرد ،یا
#مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد.💯اما این بار فرق داشت...مدام
#گریه می کردم تا منصرفش کنم،⚠️اما نه به گریه هایم توجه کرد تا
#سست شود و نه از رفتن منصرف شد🚫...صبح با اشک و
#قرآن بدرقه اش کردم.دستی به صورتم کشید و خیسی
#اشکم را به سر و صورتش زد و گفت:😇"بیا بیمه شدم. صحیح و
#سالم بر میگردم"
✍به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_شجاعت_علمداری🌷
🍃
@SALAMbarEbrahimm 🍃