#خاطرات_شهدا
💢روز عروسی کلی مهمان داشتیم. اما خبری از حسین نبود. آن روز خیلی دیر کرد. همه دلواپس بودیم. بالاخره دم غروبی آمدخانه.
💢مادر شوهرم گفت: «مثلاً امروز روز عروسیات هست پسرجان! کجا بودی تا حالا؟ روز عروسی هم سپاه را ول نکردی؟» حسین سرش را انداخت پایین و گفت: «ننه جان؛ باورکن خجالت کشیدم اجازه بگیرم و زودتر بیایم خانه.»
💢مادر شوهرم گفت: شیرینی بیاورید حسین دهانش را شیرین کند. وقتی شیرینی تعارف کردند، حسین نخورد. مادرش هم چیزی نگفت. بعداً فهمیدم که آن روز حسین روزه بوده! روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه میگرفت.
💢این عادتش تا آخرین روز زندگیاش ترک نشد.
🌸روز ۱۱ فرودین ۶۱ عروسی کردیم و زندگی مشترکمان شروع شد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حسین_پوررضا🌷
🍃
@SALAMbarEbrahimm 🍃