📜بخوانید|خاطراتی از حاجی "برای ملاقات دختر و نوه هایش آمده بود بیمارستان.پرستاران ذوق زده بودند، اما خجالت میکشیدند جلو بروند سلام و احوالپرسی صمیمی حاجی، یخشان را آب کرد. سرم را که چرخاندم، دیدم تمام پرستاران بخش دورش حلقه زده اند. همه چیز آماده بود برای گرفتن یک عکس یادگاری. یک دفعه نگاه حاجی به انتهای سالن افتاد. یکی از نیروهای خدمات داشت کف زمین را تی میکشید. صدایش زد و گفت:«برادر! شما هم بیایید توی عکس یادگاری ما باشید.» " 👤راوی: دکتر محمد ترکمن 🆔 @salambarebraHem