یه‌بسیجی‌🧔🏻بود خیلی اهل معنویت و دعا📿🕌 بود .....😍 برای خودش یه قبری ⚰کنده بود شب ها می رفت تا صبح باخدا راز و نیاز می کرد😊 ماهم اهل شوخی بودیم. یه شب مهتابی🌚سه،چهار نفر شدیم توی عقبه...😝 گفتیم بریم یه کمی باهاش شوخی کنیم! خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم😂 با بچه ها رفتیم سراغش.... پشت خاکریز قبرش نشستیم.اون بنده ی خدا هم داشت با یا شور و حال خاصی نافله ی شب می خوند😍 دیگه عجیب رفته بود تو حال!😉 ما به یکی از دوستامون که تن صدای بالایی داشت. گفتیم داخل قابلمه برای این که صدا توش بپیچه و به اصطلاح اِکو بشه😂 بگو:اقراء یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع کرد به لرزیدن و به شدت متحول شده بود و فکر می کرد براش اقا نازل شده! دوست ما برای باز دوم و سوم هم گفت:اقراء بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت:چی بخونم؟؟|!|😂 رفیق ماهم با همون صدآی بلند و گیرا گفت: بابا کرم بخووون🤣😂 《♥️@salammfarmande♥️》