قدم،قدم،خبر انکسار من پیچید! همین که نام بلندش کنار من پیچید میان هردو جهان اعتبار من پیچید شهاب هر چه رها شد به جان خویش خرید ز بسکه ماه حرم در مدار من پیچید قرار بود خرابش کند امان نامه چه لحظه ها به خودش در کنار من پیچید! همین که رفت ،نشستم به روي دست زدم خدا به خیر کند!کاروبارمن پیچید دخیل طفل رباب مرا نشانه گرفت همین که تیربه مشک نگار من پیچید سرش که ریخت سر شانه اش،به دنبالش... صداي گریه ي بی اختیار من پیچید سر عمود سرش را به هر طرف می برد ز بسکه رفت و به گیسوي یارمن پیچید گه فرود که برگشت ،علتش این بود رکاب اسب به پاي سوار من پیچید کنار علقمه وقتی روي زمین افتاد صداش بیشتر از انتظارمن پیچید شکستنش کمرم را شکست و جار زدند قدم،قدم،خبرانکسارمن پیچید! /علی اکبر لطیفیان/ @AliakbarLatifian @salavatnameh