🌸 داستانی خواندنی از نبوغ و استعداد حضرت زينب (سلام الله علیها) 🌤 در تاريخ آمده كه روزى اميرمؤمنان (ع) در ميان دو فرزند خردسالش عباس و زينب (علیهم السلام) نشسته بود كه رو به عباس نموده فرمود: «قل واحد»؛ «بگو يك». 🌷 عباس آن را گفت. 🌹سپس فرمود: «قل اثنان»؛ «بگو دو». 🌷 عباس در پاسخ گفت: «استحيى ان اقول باللسان الذى قلت واحد، اثنان»؛ «شرم دارم با زبانى كه يكى گفته ام، دو بگويم!» 🌹 آنگاه اميرمؤمنان (ع) چشمان عباس (ع) را بوسه زد؛ چرا كه كلام اين فرزند خردسال اشاره به وحدانيت خداى تعالى و توحيد او مى كرد. 🌸 سپس رو به زينب (س) كرد، ولى زينب منتظر سؤال پدر نمانده، خود سؤالى مطرح كرد و گفت: پدر! ما را دوست دارى؟ 🌹اميرمؤمنان (ع) فرمود: 💖 «آرى دخترم، فرزندان پاره هاى قلب ما هستند». 🌸 زينب (سلام الله علیها) با اين مقدمه، وارد سؤال اصلى شد و پرسيد: ❤️ «پدر! دو محبت - محبت خدا و محبت اولاد - در قلب مؤمن جا نمى گيرد. پس اگر بايد دوست داشته باشى، شفقت و مهربانى را نثار ما كن و محبت خالص را تقديم خداوند». 💕 مولا على (ع) كه اين درك، و شناخت و استعداد را در اين دختر و پسر خردسالش مشاهده نمود، بر علاقه اش نسبت به آنان افزوده شد. 🌟 زينب (س) به دليل همين نبوغ و استعداد و ديگر كمالاتى كه در وجودش بود، از احترام ويژه خانواده پدر برخوردار شد.‌ (۱) 📚 پی نوشت: ۱- ره توشه راهيان نور، ص ۲۶۰. 📕 ۲۰۰ داستان از فضايل، مصايب و كرامات حضرت زينب (ع)، عباس عزيزى ➰➰➰🌺🌱🌼➰➰➰ @saleheinmaryam313114 ➰➰➰🌺🌱🌼➰➰➰ اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرج