بسم الله
🔸 شرح این ابیات حافظ:
🔻از کتاب جمال آفتاب، ج۷، ص١۵٩ الی ١۶٣
🔸
⚡
ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
⚡ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم
اى دوست! چرا به خود نبالم که مرا به بندگى خود پذیرفته اى و در پیشگاهت مقامى خوش دارم، که:
الهى کَفى بىعزّاً أن اَکونَ لک عبدا،
و کَفى بى فخراً أن تَکونَ لى رَبّا،
الهی أنتَ لى کما اُحِبّ فَوَفِّقنى لِما تُحِبّ.
(بار الها همین مرا بس که بنده تو باشم، و همین افتخار کفایتم مى کند که تو پروردگارم باشى! تو آنچنانى که دوست مى دارم، پس مرا آنچنان کن که دوست مى دارى.)
از آن بیم دارم که تند باد حوادث و پیشامدهاى روزگار از این نعمت پر ارزش و مقام و منزلت والا (یعنى بندگى) جدایم کند.
و ممکن است معنى این باشد که:
من ذرّه خاکى هستم، و انس با تو را خوش مىدارم، ترسم از آن است که نسیمهاى رحمتت به نیستى و نابودىام کشد.
و در واقع با این بیان، اظهار اشتیاق به وصال و فناء خود مى نماید.
⚡
صوفىِ صومعهی عالَم قُدسم، لیکن
⚡حالیا دیرِ مُغان است حوالتْگاهم
کنایه از اینکه:
مُرغِ باغِ ملکوتم، نِیَم از عالَم خاک
چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم
و نیز:
من شاهبازِ عالَم قُدسم، نه کِرْمِ خاک
من نیستم ز اهل زمین، آسمـــانىام
و یا معنى این باشد که خداوند مرا از نور خود برگزید، و در مقامِ «لا اسم و لا رسمى» جاى داشتم، به عالَمِ «إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفةً» بیاوردم، و تعلیم اسمائم فرمود، و مظهر اسماء و صفات، بلکه جامع کمالاتش قرار داد، و چند روزى به این مقام و منصبم بخواند و خلیفهام نام برد، و سپس به منزل اصلىام، که «إنا لله و إنا إليه راجعون» و نیز «و أنَّ الی ربّکَ المنتهیٰ» هست باز توجّه داد.
👌و شاید منظور از «مغان»، انبیاء و اولیاء معصوم الهی (علیهم السلام) باشند [و «دیرِ مغان» هم محضر و حرم مطهر اولیاء معصوم (علیهم السلام) باشد] ، یعنى:
حضرتِ محبوب مرا به عالم بشرى آورد، و براى تکمیل نفس خویشتنم، حوالت به محضر انبیاء و اولیاء معصوم (علیهم السلام) داد، تا از راه آنان، باز به منزلگاهِ «لا اسمى و لا رسمى» باز گردم.
⚡
پیر میخانه، سحر، جامِ جهان بینم داد
⚡واندر آن آئینه، از حُسنِ تو کرد آگاهم
سحرگاهان، جامى از «شراب ولایت دوست» را از دست آن که واسطه فیض اوست، و خود، میخانه و یا کلیددار میخانه است، و تجلّى تام الهى است، گرفتم، یعنى از حضرت رسول الله (صلى الله علیه و آله)، و یا از مولا على (علیه السلام) [و نیز اولاد طاهرش از امامان معصوم (علیهم السلام) ]، که «الیوم اکملتُ لکم دینکم، و اتممت علیکم نعمتی» در بارهاش نازل گردیده، و به منصبِ «مَن کنتُ مولاهُ، فهذا علیٌّ مولاه» نائل گشته است.
اینجا بود که حقیقت عالم بر من روشن گشت، و جمال دوست را به حسن و زیبایى در آن شخصیتی که وجودش «جام شراب ولایت الهی» است مشاهده نمودم (یعنی در شخصیت رسول الله -صلى الله علیه و آله- و علىّ [و اولاد معصومش] -علیهم السلام-).
و یا بخواهد بگوید: «پیر میخانه»، یعنی حضرت رسول الله (صلى الله علیه و آله) و یا على [و اولاد معصومش] (علیهم السلام)، حقیقتِ نوری خود را، که مظهر اتمّ کمالات حضرت دوستند، به من نمایاندند و از حُسن و زیبایى تو آگاهم نمودند.
⚡
بر سَرِ شمعِ قَدَت، شعلهْ صفت مى لرزم
⚡گرچه دانم، که هواىِ تو کُشَد ناگاهم
محبوبا! دانستهام هر که هواى تو را به سر گیرد، به فنای خود دست زده؛ امّا نمىتوانم هواى تو از سر بیرون کنم، و به پاى قامت و جمالت نسوزم و نلرزم؛ چون فانیام خواهى ساخت. آن قدر به پیشگاهت خواهم ایستاد و سوخت، تا به مقام فنا گرایم و مرا بپذیرى.
بخواهد بگوید:
الهی! و الحقنی بنور عزّک الأبهَج فَأَکونَ لک عارفا، و عن سواک منحرفا، و منک خائفاً مراقبا، یا ذا الجلال و الاکرام.
(بار الها! و مرا به درخشانترین نور مقام عزّتت بپیوند تا عارف تو بوده، و از غیر تو رو گردانده و تنها از تو خائف و مراقب باشم، اى صاحب بزرگوارى و کرامت!)
⚡
مست بگذشتى و از حافظت اندیشه نبود
⚡آه! اگر دامنِ حُسن تو بگیرد آهم
اى دوست! به خود و جمال خود مى بالى (و حق است که ببالى)، مىگذرى و نظرى به این خسته دل نمى کنى. روزى شود که آهِ آتشبارِ من دامن حُسن و جمال تو را بگیرد، و به وصالت برسد. گلهاى است عاشقانه.
در جایى مى گوید:
دوتا شدم چو کمان از غم ونمى گویم
هنوز ترک کمان ابروان تیر انداز
هزار دیده به روى تو ناظرند و تو خود
نظر به روى کسى بر نمىکنى از ناز
⚡خوشم آمد که سحر، خسرو خاور مى گفت:
⚡با همه پادشهى، بنده تورانْشاهم
منظور از «خسرو خاور» خورشید است که بر عالم روشنایى مى بخشد و حکومت مى نماید. شاید بخواهد با این بیان به عظمت ملک «تورانشاه» [یعنی صاحب مقام ولایت] اشاره کند، که: شمس و خورشید هم بندهی به فرمان اوست و بر ملک او مىتابد.
🔸
@Salehy