یک خاطره امنیتی:🤭
دوستم که در یکی از دستگاههای امنیتی مشغول بود برام تعریف می کرد که:
شنبه ۲۱ دیماه سال ۹۸ بعد از اینکه ستاد کل نیروهای مسلح اعلام کردند که قضیه هواپیمای اوکراینی کار خودمون بوده ، فراخوانی برای تجمع در مقابل دانشگاه امیرکبیر منتشر شد.
با توجه به تلخی حادثه، برنامه نظام و دستگاههای امنیتی این بود که خیلی قضیه را تو فاز برخورد و مقابله نبریم و به اصطلاح مماشات کنیم تا تجمع جمع و جور بشه.
نیم ساعتی از تجمع گذشت و خب خبر رسید که دارن شعارهای ساختارشکن می دند. و بعد هم اطلاع دادند یک خارجی در جمعیت هست.
به سرعت با بچه های بالا سوار ماشین شدیم و خودمون را رسوندیم به محل تجمع. دیدیم بهبه آقا انگار آشنا هستن. ولی ما که دقیقاً نمی دونستیم کیه باید همراه ما میومد و بررسی می شد. خلاصه از تو جمع صداش زدیم و مچش را گرفتیم و سوار ماشینش کردیم.
به زبون انگلیسی فارسی سعی می کرد حالی ما کنه که کیه و چکاره هست . ما هم که گویا گوشمون ناجور نمیشنید.
خلاصه حرکت که کردیم متوجه شدیم کف ماشین و روی صندلی حسابی خیسه. گرچه ناراحت بودیم و داشتیم باهم تیکه می نداخیم که چرا این همچین کرده ، از خنده هم روده بُر شده بودیم. قرار شد برای اینکه متوجه نشه کجا می بریمش برای بازجویی بهش چشم بند بزنیم. هرچه گشتیم چشم بند پیدا نشد.
زدیم کنار و یه کیسه پارچه ای از صندوق عقب آوردیم کشیدیم رو سرش(حضرت عباسی گونی نبودا). اونم هی تقلا می کرد. خلاصه ادامه دادیم به حرکت و سکوت مطلقی هم به فضا حاکم شده بود.
نزدیک که شدیم احساس کردیم خیلی بوی بدی داره تو ماشین میاد و قضیه فراتر از خیس کردن معمولیه.
باهم پچ پچ می کردیم چرا بو میاد چی شده؟
رسیدیم به مقصد بالا!
از ماشین که پیاده اش کردیم مشاهده فرمودیم که اوضاع خیط تر از این حرفهاست.
هیچی از وزارت خارجه هم تماس گرفته بودن که سفیر انگلیس را شما دستگیر کرده اید و سریع باید آزاد بشه. بچه ها هم می گفتن هویتش برای ما محرز نشده.
هوا هم خیلی سرد بود تو حیاط مرکز بالا معطل بودیم ببینیم اجازه میدن ببریم برای بازجویی یا نه؟!
آقای ظریف هم گُر و گُر به رییس ما زنگ می زد که این یارو را آزاد کنید. ما هم حیفمون میومد.
خلاصه گفتیم بذارید این بابا بره یه جایی خودشا نظافت کنه بعد بفرستیمش.
گفتن نه وقت نیست باید تحویلش بدید.
خلاصه با همون اوضاع تحویل بر و بچه های امور خارجه دادیم بردنش و ما تا صبح از دل پیچه مردیم....