4⃣♻️ خود علامه حسن زاده در برخی از مباحث فلسفی و عرفانی، تفکرات خاصی داشتند، مانند وحدت وجود که در یک زمان خیلی سروصدا در قم داشت. درباره نظریات ایشان توضیح میدهید؟
🔸آیت الله حسن زاده در فلسفه نوآوری داشتند
برای مثال ممکن است بگوییم ملاصدرا، علامه طباطبایی و ... اینها واقعاً نقطههای عطفی در فلسفه هستند و ابتکاراتی دارند. ولی دیگران مانند آیت الله حسن زاده، شارح و مفسر همان حکمت متعالیه هستند و گاهی نوآوریهایشان به این معناست که تقریر جدیدی دارند؛ برای یک مطلبی فرض کنید که ملاصدرا یک دلیل آورده، تفسیر و تحلیل جدیدی از این دلایل ارائه میدهند.
برای مثال آیت الله حسن زاده کتابی درباره اتحاد عاقل و معقول مینویسند. قبلاً این موضوع وجود داشته، ولی ایشان، تحلیل بهتر، تفسیر بیشتر و شواهد بیشتری برای این موضوع میآورند. ایشان کتاب دیگری که درباره جعل یا درباره عالم خیال مینویسند، همینگونه است. آیت الله انصاری شیرازی بحث اینکه فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است یا خیر را بحث میکردند. مکرر بههمراه آیت الله حسن زاده آملی به منزل آیت الله انصاری شیرازی میرفتیم و ایشان نیز به منزل آیت الله حسن زاده میآمدند.
آیت الله انصاری شیرازی میفرمود: «فلسفه یونان شاید حدود ۱۰۰ مسأله فلسفی بوده که وارد عالم اسلام شده؛ اما الآن فلسفه در حال حاضر حدود ۷۰۰ مسأله دارد.» یعنی چیزی حدود ۶۰۰ مسأله توسط فیلسوفان مسلمان، ایجاد شده. بسیاری از این مباحث اصلاً در فلسفه یونانی مطرح نبوده. نوآوریهای مسلمانان درباره فلسفه، چندین برابر آن چیزی است که در کل فلسفه یونان بوده است.
در بعضی روایات وجود دارد که امام صادق(ع) ارسطو را با عظمت یاد کرده است. کتاب توحید مفضل، منسوب به امام صادق است و در اینجا امام صادق ارسطو را با عظمت یاد میکند. در کتاب محبوب القلوب دیلمی، روایاتی درباره سقراط، افلاطون و ارسطو نقل میکند که خود اینها شاگردان پیامبر بودهاند.
فلسفه نکاتی دارد که مورد اختلاف هستند؛ مانند اصالت وجودی یا اصالت ماهوی. یک کسی حرکت جوهری را قبول دارد؛ اما کسی دیگر آن را قبول ندارد؛ برای مثال ابن سینا مشایی است، سهروردی اشراقی است؛ اما این گونه نیست که این دو تفکر، ضد هم باشند. ابن سینا در مقام تعلیم و تربیت، مشایی است؛ چرا که در کلاس درس، تعلیم و تربیت باید به بحث، استدلال مناظره و دلیل بپردازند. البته مشاء تنها راه تعلیم و تربیت نیست. شاید روش اشراق را قبول داشته باشیم؛ اما این روش برای کلاس درس نیست. او باید سر کلاس مشایی باشد؛ اما در جای دیگر باید روش اشراقی باشد. این دو چیز ضد هم نیستند؛ هر کدام جای خود را دارند. بنابراین خود اینها باهمدیگر تعارض و تضادی ندارند.
کتاب الاتجاه الاشراقی عند ابنسینا در لبنان چاپ شده است. کتاب حاضر نشان میدهد که خود ابن سینا رویکردی اشراقی دارد. کتاب اشارات، اصلاً کتابی مشایی است؛ اما ابن سینا فراوان میگوید که «تحت هذا سرّ» یعنی میگوید با این وجود که من مشایی سخن میگویم؛ اما در اینجا یک سرّی وجود دارد که آن سرّ نکته اشراقی بحث است. بنابراین اینها باهم تضادی ندارند، بلکه مراتب مختلف یک چیزند.
حتی اگر میبینید موضع میگیرند و یکی موافق میشود، دیگری مخالفت و آن یکی تکفیر میکند، همه اینهایی که دم از مخالفت فلسفه میزنند معمولاً فرمایشات آیت الله خویی را قبول دارند. کسی آقای خویی را بهعنوان فیلسوف مطرح نمیکند، ایشان یک فقیه و اصولی بسیار توانمند است. ولی همین وحدت وجود را که در کتابهای آقای خویی نگاه کنید، پیدا میشود. اینگونه نیست که بگوییم آن آقا یک فیلسوف است، چنین حرفی زده و این آقا که فقیه است و فیلسوف نیست، آنها را قبول ندارد!
وحدت شهود هیچ مشکلی ندارد؛ اما درباره وحدت وجود، اگر کسی وحدت وجود مفهومی بگیرد، اینطور که در کتابهایی مانند بدایه، نهایه و اسفار اربعه بیان کند، هیچ مشکلی ندارد. آقای خویی نیز در کتابهای خودشان چنین مسألهای را دارند، قابل انکار نیست و بسیار بحث بدیهی است. وجود یک لفظی است که بر مصادیق متعددی صدق میکند. اگر کسی حرف و اشکال دارد، بر روی وحدت شخصی وجود و وحدت مصداقی وجود است.
اگر کسی، خدا را انکار کند، این کفر است؛ اما آیا اگر کسی دیوار را انکار کند کفر است؟ انکار خدا، نبوت و معاد یا چیزی که مستلزم انکار اینها هم که باشد، کفر است؛ اما انکار غیر خدا، کفر نیست. حالا اگر کسی غیر خدا را انکار کند که کفر نگفته است. این که سخن عرفا چیست، از قدیم مشهور بوده؛ آنها بیشتر سخنان را رمزی بیان میکردند. همه دیوان حافظ به رمز نوشته شده. از همان بیت اول تا آخر آن رمز وجود دارد. حتی خود قرآن کریم رمز دارد. اگر یک کسی، یک حرفی را بیان میکند؛ اما رمزی است، ما باید ظاهر کلام را بگیریم یا اینکه باید به آن رمز پی ببریم؟