وهم دانایی، محصول شبکههای اجتماعی
آدمها به تناسب حرفی که میزنند یا آنچه مینویسند و سپس مورد توجه قرار میگیرند. مطرح استند. البته در گذشته ارتباط مستقیم بین گوینده و شنونده وجود داشت، این ارتباط مستقیم به سطح فهم گوینده و شنونده شکل میگرفت، اگر یک سخنران برای سخنرانی در زمینۀ اقتصاد در محفلی به سخنرانی میپرداخت طبیعی بود که شنوندهها نظر به علاقه و ظرفیتشان شرکت میکردند. به این ترتیب در تمام زمینهها گوینده باید به دلیلی که رو در رو با مردم حرف میزند و ممکن برای پاسخ دادن و مسوول بودن به حرف هایش مورد پرسش قرار بگیرد، تلاش میکرد در حد امکان در زمینهیی که حرف میزند، اطلاعات کسب کند. شبکههای اجتماعی ولی زمینهساز ارتباط غیر مستقیم بین گوینده و شنونده است، در این ارتباط نه گوینده زیر فشار است نه هم شنونده مجال پرداختن به پرسش مورد نیازش را دارد. این کار از سوی این که ارتباط میان گوینده و شنونده را تنل میسازد، به ساختن زمینۀ گریز در زمینۀ اطلاعاتی که انتقال میشود را نیز مهیا میسازد. در نتیجۀ این تنبلی و گریز به مرور زمان سازندۀ نوع سپر دفاعی در برابر دادههای ذهنی گوینده است، گوینده چون در برابر حرفش مسوولیتی ندارد، بیشتر حرف میزند و چون شنونده نمیتواند گوینده را مورد بازخواست قرار بدهد، رفتهرفته سبب ایجاد توهم دانایی میشود. در نتیجه شبکههای اجتماعی راه انتقال نوع اطلاعات بستهبندی شده است که از یکسو دانایی کذب تولید میکند، از دیگر سو اطلاعات ناقص ذهن شنونده را ناقص تر میکند.
تبدیل شدن دریچۀ تفریحی به شمشیر دو سر
کارکرد شبکههای اجتماعی در غرب بیشتر جنبۀ تفریحی دارد، نویسندگان یا شخصیتهای معروف معمولا نوشتههای شان را در وبسایت شخصی یا رسانهای نشر میکنند، سپس پیوند آن را در شبکههای اجتماعی میگذارند. منظور این که شبکههای اجتماعی به خصوص فیسبوک و توییتر برای عام مردم حیثیت صفحۀ یادداشتهای روزمره را دارد، از این که کجا رفته اند، چه کار میکنند، در محفلی شرکت کرده اند، و نهایتا دیدگاه کوتاهشان نسبت به مسایل اجتماعی، فرهنگی و گاهن سیاسی. یعنی درست است که شبکههای اجتماعی میتواند در موارد کلان روی کارکرد نهادها تاثیر گذار باشد، اما کلیت جامعۀ غربی از طریق این شبکهها تعین و تعریف نمیشوند، شاید نهادها از طریق این شبکهها در زمینههای متفاوت کاری شان بخواهند ذهنیت یا سلیقۀ مردم را بفهمند که در این زمینه بیشترینه شرکتهای تجاری، شوهای تلویزیونی و سینما سود میبرند. برعکس در افغانستان کلیت ام و غم مردم از رقابتهای شخصی و محلی تا سیاستهای کلان که به منافع جمعی ربط دارد از طریق همین شبکهها سرو سامان میگیرند. یکتن از طریق یکی از شبکههای اجتماعی با جایگاه دروغینی که برای خود ساخته است میتواند، حرکتی را راه بیاندازد، کسی یا جمعی را تهدید کند. آنقدر این شبکهها در زندگی مردم عام تاثیر گذار شده است که سیاستگران و رقبای محلی با استفاده از این شبکهها میتوانند سیاست کشور و مناسبت درونی مملکت را سمت و سو دهند. اما هیچگاه و قرار نیست شایعات و مسایل سطحیی که در این شبکهها استفاده میشوند، وضعیت مردم را تغییر دهند، برعکس این شبکهها وسیلهای شدهاند در دست اشخاص و گروههایی که بر محور منافع خود مصروف کار و پیکار اند.
عروسکهای رسانهای و مواد خام رسانههای جهانی
هژدهسال کار برای تغییر وضعیت در افغانستان به دلیل پیچیدگی مناسبات و معادلات درونکشوری موفقیتی چندانی در پی نداشته است، مداخلات خارجی، تنشهای قومیمذهبی، رقابتهای اقتصادی، تنش میان مافیای محلی و منطقهای، مسالۀ قاچاق و و، از عواملی اند که میتواند در ناکامی یا کندی روند پیشرفت موثر باشند. در این هژدهسال در زمینههای مختلف پول وارد کشور شد اما بیشترشان به دلیل نگاه خارجیها به کارهای پروژهای کوتاه مدت و نگاه داخلیها به منافع شخصی تاثیر چندانی بر وضعیت عمومی مردم نداشتند. در این میان ولی حداقل در پایتخت کشور کاراکترهای حضور پیدا کرده و شکل گرفتند که رفتارشان بیشتر به یک نمایش میماند. خالق این کاراکترها بیشک شبکههای اجتماعی است. این کاراکترها از طریق این شبکهها شکل گرفتند، خودی نشان دادند، از همین دریچه پروژه گرفتند، پول در آوردند، اما از لحاظ تاثیرگذاری در جامعه کوچکترین نقشی نداشتند. به طور مثال پولهایی که برای مسالۀ زنان در افغانستان خرج شد، بیشتر از حد تصور است. اما حامیان حقوق زنان و کسانی که از این بزنس صاحب جاه و جلال شدند، نمیتوانند از محوطۀ شهرنو، وزیر اکبرخان یا پل سرخ پا بیرون بگذارند، حتا یک آگاهی نیم و نصبه از این ندارند که برای زنی در پامیر بدخشان، در خاکریز قندهار یا درزارب جوزجان چه میگذرد، برعکس، رفتار این کاراکترهای ساخته شده توسط شبکههای اجتماعی در پایتخت طوری است که گویا تمام رنج زنان افغانستان روی ش