*حافظ شيرازی*
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را.
*صائب تبريزی*
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چيز میبخشد ز مال خويش میبخشد
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را
*شهريار*
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چيز میبخشد بسان مرد میبخشد
نه چون صائب که میبخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور میبخشند
نه بر آن ترک شيرازی که برده جمله دلها را
*خانم دريايی*
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورده دنيا را
نه جان و روح میبخشم، نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟ چه معنی دارد اين کارا؟
و خال هندويش ديگر، ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت، عمل کردند خالها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را
فقط میخواستند اينها، بگيرند وقت ماها را
*کامران سعادتمند*
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
نه او را دست و پا بخشم، نه شهری چون بخارا را
همان دل بردنش کافی که من را بیدلم کرده
نمیخواهم چو طوطی من، بگويم اين غزلها را
غزل از حافظ و صائب و يا دريايی بیذوق
و يا آن شهريار ترک که بخشد روح اجزا را
ميان دلبر و دلدار، نباشد حرفِ بخشيدن
اگر دلداده میباشيد، مگوييد اين سخنها را
*عارف تهرانی*
اگر آن ترک شيرازی بدست آرد دل ما را
شعار و حرف پُر کرده، تمام ادعاها را
يکی بخشيده چون حافظ، سمرقند و بخارا را
يکی چون صائبِ تبريز، سر و دست و تن و پا را
از اين سو شهريار داده تمام روح اجزا را
از آن سو بانو دريايی گرفته حال ماها را
سعادتمند شاعر نیز فقط گفت و نداد هرگز
نه ملک و نه بخارايی، نه روح و نه تن و پا را
ولی من میشناسم کس، که او نه گفت و نه دم زد
بدون حرف عمل کرده، تمام ادعاها را
کسی که خانمانش را، رها از بهر جانان کرد
بدون منتی بخشيد، سر و دست و تن و پا را
و او اهسته و آرام، برای کشور ایران
فدا کرده به گمنامی، تمام روح و اجزا را
اگر خواهی بدانی کيست، وجودت از سجود اوست
تمامی خودش را داد، به ما بخشيده دنيا را
نه گفتش ترک شيرازی، نه گفتش خال هندويش
و او نامش 🌹 *سلیمانی* 🌹عمل کرد ادعاها را
برای شادی روحش صلوات