حیف و صد حیف زمانی مادر را باچادرش
می شناختیم با روسری گره خورده زیر گلویش،
با ادب و متانتش با وقار و سکوتش، با حیایی که ارزش زن و مادر بودنش را صد چندان زیباتر می کرد. با کودکی که با عشق زیر چادرش میگرفت تا مبادا از باد حوادث آسیبی ببیند و دست کودکی دیگر که گره خورده بود به لای چادرش و سرشار بود از حس زیبای مهر مادری ...
چه شد بر ما؟ به کجا می رویم ؟؟؟
چادرها که کنار رفت واژه ی مادر هم سقوط کرد در پرتگاه بی اصالتی ، در چاله ی بی حیایی ، از مادر مژه هایی چسب زده ، ناخن هایی کاشته شده و صورتی رنگی باقی ماند . که نه رنگی از محبت داشت ،نه رنگی از خدا
کودک هم از آغوش مادر محو شد جایش سگی فانتزی با هزینه ای گزاف جانشین شد پیراهن گلداری که زمانی تمام وجود مادر را مزین و مستور میکرد آب رفت . عریانی و بدن نمایی شد هنر، هرزگی شد کلاس ، بی غیرتی شد آزادی دست در دست نامحرم شد حرم ...و آغوش شد آغوش رایگان
براستی بهشت زیر پای کدامین مادر است ؟؟
و کدام مرد از دامن چنین زنانی به معراج خواهند رسید ؟؟؟
آیا وقت آن نرسیده که واژه ی زیبای مادر و زن را با حیا و حریم ،حرمت دهیم ؟؟؟و جای این دنیا زدگیی اهریمنی ،اندکی خوی اهورایی خود را پرورش دهیم و با پوشش به خود ارزش دهیم ؟؟؟؟
حواسمون باشد آغوش مرگ در انتظار همه ی ماست و این جوانی چند صباحی بیش نیست
و خداوند نظاره گر ماست