💠 آیات و احادیثی که در برنامه حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی با موضوع " سیری در نهج‌البلاغه امیرالمومنین علیه‌السلام (انگیزه های جنگ جمل) " قرائت شد. 🔸 يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً 🔹 ای زنان پیغمبر، شما مانند دیگر زنان نیستید (بلکه مقامتان رفیع‌تر است) اگر خدا ترس و پرهیزکار باشید، پس زنهار نازک و نرم (با مردان) سخن مگویید مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد (بلکه متین) و درست و نیکو سخن گویید. ⬅️ سوره احزاب، آیه ۳۲ ----------- 📜 خطبه ۱۷۴ نهج البلاغه ⬅️ از سخنان امام علی عليه السَّلام است درباره طلحة ابن عبيد اللّه: (هنگاميكه خبر رسيد طلحه و زبير بطرف بصره حركت كرده آن بزرگوار را بجنگ تهديد مى‌نمايند) ----------- 📜 خطبه ۲۲ نهج البلاغه ⬅️ این خطبه به بیعت‌شکنی طلحه و زبیر و سپس به حوادث تلخ جنگ جمل نظر دارد. همچنین به مسئلۀ خون عثمان که دستاویزی برای جنگ‌طلبان جمل و بعد از آن، بهانه‌ای برای آتش­افروزان شام گردید، اشاره و آن‌ها را با تهدیدهای روشنی، ملامت و سرزنش می‌کند. حضرت، در پایان این خطبه به تهدیدهایی که دشمنانش به او داشتند، پاسخ دندان‌شکن می‌دهد. ----------- 🔻 یادآوری ام سلمه فضایل حضرت علی (علیه السلام) را برای عایشه ▫️ یادت بیاید که من با رسول خدا به حجره تو آمدیم در آن بین علی وارد شد و با پیغمبر نجوی نمود و نجوی طول کشید، تو خواستی به آن حضرت هجمه نمایی من منعت کردم، گوش ندادی و حمله نمودی بر آن بزرگوار و گفتی: در هر نه روز یک روز نوبت من است آن هم تو آمده‌ای و پیغمبر را مشغول نموده‌ای. رسول اکرم غضبناک در حالتی که صورت مبارکش سرخ شده بود به تو فرمود: «ارجعی وارئک و الله لا یبغضه أحد من اهل بیتی و لا من غیرهم من الناس الا و هو خارج من الایمان» (برگرد به عقب. به خداقسم احدی از اهل بیت من و نه غیر آنها از مردم با علی دشمنی ننماید مگر آنکه او از ایمان بیرون رفته است.) پس تو نادم و پشمان برگشتی. عایشه گفت: بلی یادم هست! ▫️ ام سلمه فرمود: یادت بیاید روزی که تو سر مبارک پیغمبر را شستشو می‌دادی و من غذای حیس تهیه می‌نمودم. آن حضرت سر مبارک بلند نمود و فرمود: «کدام یک از شما صاحب شتر گنه‌کارید که سگ­های حوأب بر او پارس نمایند و بر روی پل صراط به رو افتاده گردد؟» من دستم را از حیس برداشته عرض کردم: یا رسول الله پناه می‌برم به خدا و به رسول خدا از این امر، آنگاه دست بر پشت تو زده فرمود: «بپرهیز از آنکه تو باشی آن کس که این عمل کند.» عایشه گفت: بلی یادم هست!! ▫️ ام سلمه گفت: یادت بیاورم که در یکی از سفرها من و تو با پیغمبر بودیم، روزی علی کفشهای پیغمبر را می‌دوخت و ما در سایه درختی نشسته بودیم، ناگاه پدرت ابی‌بکر به اتفاق عمر آمدند، اجازه خواستند من و تو رفتیم عقب پرده، آنها نشستند، بعد از گفتگوی چندی گفتند: «یا رسول الله انا لا ندری قدر ما تصحبنا فلو تصحبنا فلو اعلمتنا من یستخلف علینا لیکون لنا بعدک مفزعا فقال لهما اما انی قد رای مکانه و لو فعلت لتهزقتم عنه کما تفرقت بنو اسرائیل عن هارون بن عمران فسکتا ثم خرجا.» ما حصل معنی آن که عرض کردند: ما قدر مصاحبت تو را نمی‌دانیم فلهذا تمنا داریم ما را تعلیم دهید و بفرمایید چه کس خلیفه و جانشین شما بر ما می‌باشد که بعد از شما مفزع و پناه گاه ما باشد؟ حضرت به آن دو (ابوبکر و عمر) فرمود: من به مقام و مرتبه و مکان او را می‌شناسم (یعنی جانشین خود را) ولی فعلا اگر این عمل را بکنم و او را معرفی نمایم از اطراف او متفرق می‌شوید؛ هم چنان که بنی اسرائیل از اطراف هارون متفرق شدند. پس ساکت گردیده و بیرون رفتند. بعد از بیرون رفتن آنها ما بیرون آمدیم، من عرض کردم: «یارسول الله من کنت مستخلفا علهیم؟ فقال: خاصف النعل فنزلنا فلم نر احداً الا علیاً فقلت: یا رسول الله ما اری الا علیاً فقال: هو ذاک.» (چه کسی بر آنها خلیفه می‌باشد؟ فرمود: آن کس که نعلین مرا پاره دوزی می‌کند. پس از خدمت آن حضرت بیرون آمدیم و دیدیم جز علی کسی نبود. پس عرض کردم: یا رسول الله غیر از علی کسی را نمی‌بینم، فرمود: همان علی (خلیفه است)) عایشه گفت: بلی یادم هست. ▫️ ام سلمه گفت: پس بعد از این که این احادیث را می‌دانی کجا می‌روی؟ گفت: برای اصلاح بین مردم می‌روم! -----------