مورد دوم خطبه سوم نهجالبلاغه است و خطبه معروفی است، خطبه شقشقیه، «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ» فرمود: دیگران لباس خلافت را به تن کردند. «وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى» آنها خودشان میدانند. حضرت یک تشبیهی کرده است. میفرماید: نقش من نقش محور سنگ آسیاب است. اگر سنگ آسیاب محور نداشته باشد که نمیچرخد. جامعه بدون محوریت اهلبیت و امیرمؤمنان حرکت ندارد. «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ» از زیباترین خطبههای امیرالمؤمنین هست. جمله معروفی که زیاد شنیدهاید در این خطبه هست «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً» من صبر کردم، استخوان در گلو و خار در چشم!
مورد بعدی خطبه پنجم نهچالبلاغه امیرالمؤمنین(ع) هست. وقتی رسول خدا از دنیا رفتند بعضی آمدند به امیرمؤمنان گفتند: در سقیفه نشستند و حق شما را بردند. یک حرکتی کنید! حضرت میدانست آن زمان، زمان حرکت نبود. اسلام در معرض خطر بود. «أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ» با کشتی نجات که اهلبیت هستند، یعنی حرف ما را گوش کنید. امواج فتنهها را از بین ببرید. «فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ» میگویند: حرص دارد. «وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ» سکوت هم بکنند میگویند: از مرگش ترسید. حضرت قسم میخورد: من از مرگ نمیترسم! «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ» من از علاقهای که طفل شیرخوار به شیر مادرش دارد، من بیش از این علاقه دارم ولی امروز مصلحت نیست و سکوت کردم.
مورد چهارم خطبه ششم نهجالبلاغه است. واقعاً تعجب است که کسانی میگویند: امیرالمؤمنین(ع) خودش از حق خودش دفاع نکرده است. کی گفته ما از طرف پیامبر منصوب شدیم. کی گفت: غدیر بود. قدم به قدم در جای جای نهجالبلاغه هست. «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ) حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا» به خدا قسم از روزی که پیامبر از دنیا رفت، مرا از حقم برکنار کردند. حق مرا گرفتند. دیگران را بر من مقدم داشتند.