هرچه شناخت بدی در وجود ما قوی‌تر شود، «تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» در آیت الکرسی می‌خوانیم «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه» (بقره/256) اول کفر به طاغوت است. اینها روش است و اتفاقی نیست. «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» پس اگر عروه وثقی الهی و آن ریسمان محکم را می‌خواهیم دو کار باید بکنیم، اول از طاغوت جدا شویم. طاغوت هرچیزی غیر از خداست. هر تبعیتی به غیر خدا، هر اطاعت امری به غیر خدا، هر رجوعی به غیر امر الهی طاغوت می‌شود. کسی که به طاغوت کفر بورزد و «یؤمن بالله» ایمان به خدا بیاورد، این فطرت فرار از نقص است. خدا رمز گشایی می‌کند در اینکه شیطان از کجا وارد می‌شود. با فعل انبیاء دارد نشان می‌دهد. نقطه آغاز را کجا قرار بدهیم. فراز از نقص ترک بدی، جدا شدن از بدی انسان را آماده برای عمل به خوبی می‌کند. حتی برای مربیان اگر می‌خواهند تربیت کنند، مرز با بدی را یاد بدهد که دانش آموز یاد بگیرد باید از بدی جدا شود. «انّی تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» آنوقت دو نکته را می فرماید. ترک کردن، اینها دو خصوصیت داشتند یکی خدا را قبول نداشتند، اما نکته بالاتر این است که «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافرونَ» معاد را با تأکید ذکر می‌کند که قبول نداشتند یعنی قبول نداشتن معاد در وجود اینها پررنگ‌تر است. یعنی باور به معاد نگه‌دارنده‌ی خیلی چیزهاست، یعنی اگر می‌خواهیم در جایی تأثیر و انگیزه ایجاد کنیم، باور به معاد انگیزه ساز است. ملتی که باور به معادشان ضعیف شد، باور به خدا را هم از دست می‌دهند. «هُم»، «وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافرونَ» تأکید زیاد که کفر اینها به معاد و باور نداشتن آنها به معاد، که فقط دنیاست. در زندگی ما معاد چقدر نقش دارد؟ در افعال و رفتار ما از صبح تا شب، باور به معاد که جهان ابدی است و هیچ چیزی از بین نمی‌رود. یک کسی که معاد را باور دارد، پوچی و آن حالت یأس در وجودش راه پیدا نمی‌کند. این یک ابدیت برای انسان است. کسی که به ابدیت وعده دادند توان برای ابدی شدن هم به او دادند. می‌فهمد استعداد او این مقدار نیست که فقط یک حیات دنیاست و چیزی نیست. تمام تحلیل‌هایش متفاوت می‌شود با کسی که باور به این ندارد. وقتی کسی در حیات دنیا به یک سرخوردگی و شکست رسید، برایش همه چیز تمام شده است. اما کسی که باور دارد این یک برهه کوچک است، توان پیدا می‌کند که تغییر ایجاد کند، به پوچی نمی‌رسد. اینها را خدای سبحان در یک رفتار و گفتگوی عادی با دو زندانی دارد روش‌های تربیتی را و عوامل اساسی نگاه را تبیین می‌کند. در ارتباطمان همین نوع بیان را باید به کار بگیریم. نمی‌خواهد معاد را جداگانه پررنگ کنیم، در ضمن افعال و گفتگوها معاد را پررنگ کنیم. در ضمن رفتارمان معاد را پر رنگ کنیم تا تأثیر گذار باشد. بحث معاد بحث خیلی عظیمی است که معاد از نگاه قرآن در نظام تربیتی و تغییر سبک زندگی چقدر اهمیت دارد.