برنامه سمت خدا موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت یوسف (ع) در قرآن کریم- آیات 29 تا 31 سوره یوسف كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی تاريخ پخش: 02-04-97 بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. شریعتی: سلام می‌کنم به همه دوستان عزیزم، بیننده‌ها و شنونده‌های نازنین‌مان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. انشاءالله هفته‌ی پیش رو و ماه‌های پیش رو سرشار از خیر و برکت برای همه شما باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید. حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. شریعتی: قصه، قصه‌ی حضرت یوسف(ع) بود. نکات بسیار ناب و لطیفی که ذیل آیه‌های نورانی قرآن کریم شنیدیم، امروز هم قرار هست که ادامه بحث را بشنویم. حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان به همه ما لطف و عنایت کند و ما را مورد الطاف قرار دهد تا از سربازان امام زمان(عج) قرار بگیریم. انشاءالله جزء عده‌ای باشیم که جزء اولین مراحل به ایشان می‌پیوندند. در محضر آیات سوره یوسف بودیم. باز هم به حضرت یوسف(ع) سلام می‌کنیم و از ایشان اذن می‌گیریم که به ما اجازه بدهند در این عرصه درست وارد شویم و از قرآن کریم در مورد ایشان بهترین استفاده را برای امروز داشته باشیم. آیاتی که در جلسه گذشته خدمت دوستان مطرح کردیم، از آیه 30 به بعد سوره یوسف که زن‌های مصر تدارکی دیدند و در مقابل زلیخا مکر کردند که آن شایعه پراکنی را ایجاد کردند به طوری که او را تحت فشار قرار دادند و شخصیت اجتماعی‌اش را زیر سؤال بردند به خاطر عشقش به یوسف و او را در همه شهر پخش کردند. تعبیر یک کلاغ چهل کلاغ را گفتیم، مسأله را طوری کردند و از آن افسانه ساختند که همه را تحت تأثیر قرار بدهد تا مجبور شد اینها را دعوت کند و شاهد خودش را نشان بدهد که چه کسی بوده که باعث شده دل زلیخا اینطور شیدا شود. در آن جلسه وقتی یوسف خارج شد و او را دیدند، از خود بی خود شدند و دست‌ها را بریدند. با بریده شدن دست‌ها و بعد کلام، تأیید کردند زلیخا حق داشته است که با دیدن یک چنین شاهد و دلربایی اینطور از خودش بی‌خود شده بوده است. این چکیده بحث هفته گذشته بود. همانجا زلیخا گفت: «قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ» (یوسف/32) این همان کسی است که مرا بخاطر آن ملامت می‌کردید. تعبیر «ذلک» با اینکه یوسف مقابل چشم بود، نگفت: هذا، هذا یعنی این، ذلک یعنی آن، اشاره به دور است. این برای این است که هم ساحت یوسف خیلی عظیم و دست نیافتنی بود. زلیخا می‌خواست این را برای اینها دست نیافتنی‌تر هم بکند. هم برای زلیخا دست نیافتنی بود که نتوانسته بود. هم می‌خواست برای اینها هم دست نیافتنی‌تر بکند که اینها هم به مسأله طمع نکنند. لذا ذلک عظمت و وقار را می‌رساند. معلوم می‌شود در وجود اینها هم این عظمت و وقار آنچنان جا گرفته بود که با تعبیر ذلک بیان می‌کند. این نگاه خودش از حال روانی و روحی جلسه حکایت می‌کرد که یوسف(ع) با نگاه هیبت و عظمتش تجلی کرده بود. با وقارش تجلی کرده بود. لذا یوسف وقتی وارد این جلسه شد، عرق شرم و حیاء بر او نشسته بود و این مسأله را عظیم‌تر کرد. صورت بر افروخته و عرق شرمی که بر گونه‌های یوسف بود، این را برای اینها خیلی سخت‌تر کرد.