مورد پنجم از وظایف حاکمان، باز در همین عهدنامه امیرمؤمنان است. «ثُمَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي» الله الله را وقتی به کار میبرند که میخواهند حواس طرف را جمع کنند. «ثُمَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي مِنَ الَّذِينَ لا حِيلَةَ لَهُمْ» آنهایی که دستشان به جایی نمیرسد، «مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُوسَي وَ الزَّمْنَي» زمینگیرها و بازنشستهها، گرفتارها! یک جلسهای بود چند بازنشسته بودند. گفتم: شما چقدر حقوق میگیرید؟ گفتند: ماهی یک میلیون و دویست هزار تومان! شما این حقوق را تقسیم بر سی روز کنید. دختر، پسر، دانشآموز، اجاره خانه، دانشگاهی، مریض، بیماری. فرمود: «الله الله» خدا را در نظر داشته باش. «ثُمَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي». «وَ لَا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ» امیرالمؤمنین به مالک میگوید. مالکی که وقتی به شهادت رسید حضرت در فراق او اشک ریخت. روزها گریه کرد و فرمود: دیگر برای من کسی مالک نمیشود. حضرت به او فرمود: نکند یکوقت غرور قدرت تو را از مساکین و فقرا غافل کند؟
مورد ششم، «وَ اجْعَلْ لِذَوِى الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً» (نهجالبلاغه/نامه53) یک وقتی بگذار برای اینکه اگر کسی با تو کار دارد، بیاید. گرفتارها نزد تو بیایند. وقت ملاقات داشته باش. «وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ» در وقت ملاقات عمومی نگذار این محافظان تو بیایند و مانع رسیدن مردم به تو باشند. حضرت میفرمایند: محافظان را بیرون کن. نگهبانان را بیرون کن. من خیلی خوشحال شدم دبیر شورای عالی امنیت ملی میگوید: اصلاً هیچکس نیاز به محافظ ندارد. امن امن است! حفاظتها تشریفات شده است. این تشریفات را کم کنید. آدم با خدمت به خلق عزت پیدا میکند نه با اینها. اینها را کنار بگذارید و کنار مردم باشید. «حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ» مالک، آن کسی که نزد تو میآید کار دارد، بدون لکنت زبان با تو حرف بزند! «فَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص» من خودم از پیامبر شنیدم. «يَقُولُ فِى غَيْرِ مَوْطِنٍ» مکرر میفرمود: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ» جامعهای که ضعیف نتواند حرفش را بدون لکنت زبان بگوید، این جامعه روی رستگاری نمیبیند. بدون اینکه بترسد حرفش را بزند و لکنت زبان نداشته باشد.
مورد هفتم، «ثُم إِنَّ لِلْوَالِى خَاصَّهً وَ بِطَانَهً» (نهجالبلاغه/ص441) استاندار، شخصیت، هرکسی که مسئولیتی دارد، یک دوستانی دارد، یک نزدیکانی دارد. «فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ» اینها خودشان را بر دیگران مقدم میدانند. پدر ما استاندار است. وکیل است، وزیر است. اینها میخواهند به حقوق دیگران دست درازی کنند. این طبیعت انسان است. به من بگویند: پدر شما صاحب این پست شده است. سریع به ذهن انسان میرسد تا پدرم سر کار است، ما بارمان را ببندیم! در بین بستگان ما کسی نباشد که استخدام نشده باشد. کسی نباشد که زمین نگرفته باشد.