شریعتی: یک اتفاقی که افتاده این است که نه تنها آن را بیان میکنیم، یک پله بالاتر در مورد دیگران قضاوت میکنیم. سوم اینکه آن را نشر میدهیم.
حاج آقای لقمانی: گاهی هفتاد سال توبه و استغفار نمیتواند جایگزین شود. در این چندین برنامه میخواستم این مطلب را بگویم. امروز بیان میکنم. بنده خدایی بود زیاد گرایش به مکتب و مذهب و روحانیون نداشت. میگفت: در یک مسجدی رفتم، قبل از ظهر بود، چند دقیقه به اذان مانده بود. رفتم وضو بگیرم و نمازم را فرادی بخوانم و بروم به کارهایم برسم. دیدم امام جماعت مسجد آمد، عبایش را آویزان کرد. به دستشویی رفت، بعد آمد عبایش را روی دوشش انداخت و به محراب رفت. بعد هم همه اقتدا کردند و نماز خواندند. از همان لحظه تا دو سال هرجایی که رفتم بد و بیراه گفتم و قضیه را گفتم و برای همه تعریف میکردم. یک عده تأیید میکردند. دو سال گذشت تا جایی اتفاقی حاج آقا را دیدم. گفتم: بگذار خودش را هم ضایع کنم. گفتم: یادتان هست دو سال قبل در فلان مسجد، شما آمدید در دستشویی، عبایتان را آویزان کردید و بعد آمدید وضو نگرفتید و به محراب رفتید. چرا وضو نگرفتید؟ حرفهایم را که زدم، ایشان گفت: عزیزم، من منزل وضو گرفته بودم. یک آمپول داشتم. رفتم آمپول زدم و بعد آمدم پنبه را ببینم که یکوقت لباسم به خون آلوده نشده باشد و نمازم مشکل پیدا کند. نگاه کردم و دیدم نه! خواستم وارسی کنم و نخواستم وضو بگیرم. دو سال ترور شخصیت کرد! باید خودمان را اصلاح کنیم. بگوییم: نمیدانم. خبر ندارم! «لا ادری نصف العلم» نمیدانم نیمی از علم است.
آیت الله مصباح میگفتند: هرکس از علامه طباطبایی سؤال میکرد، ایشان بلد بود آرام جواب میداد. اگر بلد نبود، میگفتند: اگر بگویم نمیدانم اشکال ندارد؟ گاهی در فضای مجازی مطالبی را میبینم و غصه میخورم که فردای قیامت چطور میخواهد پاسخ بدهد؟ زیاد حرف زدن اشتباه بسیار بزرگی است. میفرمایند: نه طوطی باش که گفتار دیگران را تکرار کنی، نه بلبل که گفته خود را هدر دهی. «خير الكلام ما قَلّ و دَلّ» بهترین آن چیزی است که کوتاه و رساننده باشد. سریع و شفاف باشد. جمله بعد میفرمایند: گاهی یک سخن، یک زمستان انسان را گرم میکند و گاهی یک سخن یک عمر انسان را سرد میکند. میلرزد! بعضی تکههایی که به کسی میاندازند و طرف اشک میریزد. مثل شمع میسوزد. در حالی که میشد سکوت کرد. به ذکر شریف سکوت مشغول باشد! انسان حرف نزند. جمله بعد میفرماید: تو ارباب سخنانی که نگفتهای هستی و نوکر سخنانی که گفتهای هستی. حرف که زده شد دیگر انسان برده اوست. گفت: گاهی یک بله یا نه بیشتر از نوشتن یک مقاله سی صفحهای برای من زحمت دارد. روی کلمه کلمهاش باید فکر کند و حساب شده جواب بدهد.
چند نفر بودند که خیلی میگفتند و میخندیدند و شوخی میکردند. بنا شد هرکدام از دنیا رفتند به خواب دیگری بیایند. یکی از دنیا رفت و حدود یکسال نیامد. تا به خواب دوستش آمد، گفت: چرا اینقدر دیر آمدی؟ گفت: همین مقدار بگویم هرچه ما در دنیا شوخی گفتیم، فرشتگان جدی نوشتند و گفتند: باید ثابت کنی. کسانی را دیدند بعد از مرگ در عذاب هستند. آمدند برای دختر فلانی تحقیق کنند من یک جملهای گفتم غرض ورزانه، کینه توزانه و دارم عذاب میکشم! «نعره هیچ شیری خانه چوبی را ویران نمیکند. من از سکوت موریانه میترسم.» آه بکشد و به هیچکس هم نگوید. گاهی طومار زندگی انسان را به باد میدهد. لذا تمرین به سکوت کنیم. تمرین به قضاوت نکردن و به مهربانی، به دلسوزی نسبت به دیگران.