زمانی که انگلیسیها بر عراق مسلط بودند، یکی را گرفته بودند. آنقدر این از جهت زندگی بر خودش سخت گرفته بود، در این شرایط سخت با حشرات مختلف زندگی میکرد و برایش ساده هم بود. هرچه او را شکنجه کردند لو نداد. یک کسی چاره اندیشید، گفتند: این را ببریم در یکی از هتلهای خوب، با غذاهای عالی، لحاف نرم و پتوی نرم بدهید، یک ماه اینجا باشد و بعد شکنجهاش کنید. اینها فکر کردند یوسف نبی از این سنخ است. خودشان اینطور بودند. زندگی اشرافی انسان را متزلزل میکند در اراده و عزم، در سختیها شکننده میکند. کم پیدا میشود کسی در رفاه زندگی کند اما در مصائب و سختیها قوت و قدرت در صبر داشته باشد. زود میشکند. تمرین نکرده، آشنا نیست. لذا گاهی پدر و مادرها حواسشان باشد، دائم در زندگی برای بچهها اجابت حاجات نکنند. ناکامی و نامرادی و نرسیدن به بعضی حاجات مهم است که یاد بگیرد در زندگی که تحت پوشش پدر و مادر و محبت خانواده هست، چطور دست و پنجه نرم کند در جایی که نمیشود. شکست را تجربه کند. تا وقتی در اجتماع میرود بتواند مقاومت کند. گاهی محبت زیاد، محبت مرضی میآورد. زندگیهای امروز خیلی از جوانهای ما که ناخودآگاه به سختی و عدم صبر مبتلا میشوند و زود گسسته میشود.
وقتی در آن جلسه اینها پیش آمد، خانمها گفتند: ما یوسف را راضی میکنیم. رفتند دور یوسف را گرفتند که تو اگر آینده را میخواهی، رابطه با زلیخا همه آینده است. اگر زیبایی و جمال میخواهی، زلیخا مظهر زیبایی و جمال است. یعنی هم شهوتش را تحریک میکنند، هم تطمیعی که هرچه میخواهی، بعد تهدید کردند و گفتند: اگر در مقابل این بایستی هیچ چیز در مقابل این قدرت مقاومت ندارد. این سلطه بر همسرش دارد. تو میخواهی در مقابل این چه کار کنی؟ همه هستیات را بر باد میدهی. لذا به زلیخا گفتند: زبان تهدید در پیش بگیر. علیرغم میل این کسی که اصلاً حاضر نبود به این صدمه بزند که «وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ ما آمُرُهُ» اگر آنچه من امر کردم انجام ندهد، «لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» این «لَيُسْجَنَنَّ» او را به زندان میاندازند. زندان در آن زمان یک زندان عتاب بوده و یک زندان قتل بوده است. یکسری را قبل از اینکه بخواهند بکشند، زندان میبردند. یک زندان عتاب بوده است. از عوامل حکومتی و کسانی که گاهی یک خطایی مرتکب میشدند، من باب اینکه برگردند مدت کوتاهی در این زندان نگه میداشتند. زندان عتاب یک بازداشتگاه بوده است. یوسف را در این زندان عتاب میبرند. بنا بود دو سه روزه بروند که این بشکند. یوسف تابع اشرافیگری نشده بود اما از ابتدایی که خریده شده بود در قصر زندگی میکرد. میخواستند از این شکنندگی یوسف استفاده کنند. اینها قواعد مهمی است. «وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» یعنی تحقیرش کنیم. این تحقیر آمدن پیش زندانیان و نشستن کنار اینها و با اینها همنشین شدن برای اشراف بالاترین تحقیر است. یعنی بالاترین شکنجه این است که اینها بیایند با مردم ساده تحقیر شده در زندان همنشین شوند. برای آنها خیلی سخت است و لذا شکننده است. یعنی اگر میگفتی: یک شب در هتل بیا اینقدر پول بده، حاضر نبود پول بدهد. اما حاضر است برای اینکه یک شب در زندان نباشد پولهای کلان بدهد و یک شب در زندان نباشد. چون این برایش خیلی تحقیر است.