«وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» میخواهیم یوسف را تحقیر کنیم تا این تحقیرش باعث شود این برگردد و یکی هم میگوید: یوسف اینجا در ناز است و هرچه تو اظهار نیاز میکنی ناز او بیشتر میشود. اینها مشورت دادند، قاعده عشق این است که اگر گاهی رابطه معشوق با عاشق به هجران مبتلا شود، معشوق هم میلش به عاشق شدت پیدا میکند. به عاشق میگویند: اگر تو خیلی ابراز عشق کنی ناز معشوقه بیشتر میشود. اگر میخواهی معشوقه توجهاش به تو بیشتر شود باید خودت را کنترل کنی، یک خرده دقت کنی تا معشوق توجهاش به تو بیشتر شود. هجران هم عاشق را شدت میدهد و هم معشوق را متوجه عاشق میکند. «وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» اگر این اطاعت نکند من او را در زندان میاندازم. این«وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» یعنی آمدن به زندان. بعضی از نقلها هست که خواستند او را به عذاب بکشند و ضربه بزنند. تصور کنید یوسف وارد شد و زنها دستها را بریدند و زلیخا عجز عاشقانهاش را بیش از پیش ابراز کرده و نشان میدهد چقدر دلبسته است و آنها هم دنبال راهکار هستند که یکطور رابطه را گره بزنند و یوسف را راضی بکنند. آنقدر جلسه عظیم بود، اینها احساس کردند اگر رابطه زلیخا با یوسف حل شود باب برای اینها باز میشود. یوسفی که اینطور غیورانه بی اعتنای به کل است، دیدند اگر توانستند با ملکه زیباییشان راه را باز کنند، بقیه هم میتوانند ارتباط برقرار کنند. یعنی به دنبال ارتباط خودشان بودند اما میدانستند این غلام زلیخاست. اگر از این طریق دل زلیخا را به دست آوردند، راهی برای او باز کردند، برای اینها هم راه باز میشود. راه برای اینها بسته بود و الا اینها همه هم گرفتار شده بودند. اینها اهل دلسوزی نبودند.
در ادامه میفرماید: «قالَ رَبِّ» یوسف میگوید: خدایا، «السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ» خدایا اگر اینها مرا بین زندان و معصیت مختار کردند، تو میدانی زندان رفتن بدون معصیت و با اطاعت تو برای من مقدم و محبوبتر است از اینکه بخواهم اطاعت عصیان اینها را بکنم. نه اینکه به خدا میگوید: خدایا مرا به زندان ببر. یک بحث مهمی است که بعضی نقل و روایات هم بر این هست، مرحوم علامه نمیپذیرد. حضرت آیت الله جوادی نمیپذیرند اما بعضی از مفسرین پذیرفتند ولیکن با مقام یوسف سازگار نیست. ما در مقابل دوراهیهایی که قرار میگیریم باید یک راه را انتخاب کنیم و عمل کنیم و جلو برویم. ممکن است هردو راه هم ضررهایی برای انسان داشته باشد. یک معصیت هست و یک زندان بدون معصیت است. زندان بدون معصیت بهتر از معصیت است. در نظام الهی آن کسی که موحد است هیچگاه خودش را در دو راهی که جلوی راهش پیش آمده است مضطر در آن دو راه نمیبیند. یعنی میگوید: خدای سبحان فوق این دو راه است، دهها راه دیگر غیر از این امکان پذیر است. لذا نمیگوید: خدایا من این را در مقابل آن انتخاب میکنم. انتخاب را به خودش واگذار نمیکند. انتخاب را دست خدا میدهد. میگوید: خدایا دو راه را در مقابل من گذاشتند، تو قادر هستی راه سومی که راه عافیت و بدون معصیت باشد به من نشان دهی.