اگر کسی مثل ما در سر دو راهی قرار بگیرد، میگوییم: خدایا من این راه را انتخاب میکنم. اما یوسف از مخلصین است و برای خودش انتخابی ندارد مگر انتخابی که خدا برای او میکند. میگوید: اگر بالاترین عذاب برای شما زندان است، من حرفی برای زندان رفتن ندارم. نمیگوید: خدایا مرا زندان ببر. میگوید: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ» (یوسف/33) اینجا تقاضا نیست. تقاضا از ادامه آیه شروع میشود. من از زندان رفتن باکی ندارم. اما این را خواندن میگویند. یک خواستن داریم. خواستن یعنی دعا، یعنی تقاضا، اینجا خواستن نیست، تقاضا نیست. نمیگوید: خدایا مرا زندان ببر. میگوید: خدایا زندانی که اینها مرا از آن میترسانند، برای من زندان مهم نیست. این را خواندن میگویند. یک خواستن هم داریم. «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ» خدایا اگر از من منصرف نکنی کید اینها را، این خواستن است. یعنی خدایا آنچه من از تو میخواهم چیست، کید اینها را از من برگردانی. «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ»، «أصب» از همان صَبّ است. صبّ حالتی است که کودک در کارهایش سبک است و چیزی برایش جلف نیست ولی همین کار را بزرگتر انجام بدهد، جلف است. لذا با کودک حرف میزنی به زبان کودک حرف ميزنی. میگوید: خدایا اگر تو مرا منصرف نکنی، این میلی که ممکن است در وجود من ایجاد شود مرا سبک و خفیف میکند. میل من به سوی آنها ایجاد میشود. میل ایجاد شدن همان خفت و سبک شدن است. «وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ» در این صورت من از اهل جهل میشوم. این «وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ» جهل در مقابل اهل است. در لشگریان عقل و جهل، جهل در مقابل عقل است. 75 لشگر عقل و 75 لشگر جهل دارد. جهل در مقابل علم نیست. جهل در مقابل عقل است. لذا گاهی جاهل عالم جاهل است، یعنی عالم است اما عملش عقلانی نیست. «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَة» (نساء/17) عالمی که عاقل نیست هم جاهل هست. در روایات ما جهل در مقابل عقل است. اگر یوسف زندان را تقاضا نکرده بود، خدا او را به زندان نمیانداخت.
این قاعده و قانون هست که به ما گفتند که اگر به سر دوراهی رسیدید، خودتان را محصور دو راه نبینید. در رابطه به حضرت هاجر(ع) گفتیم: وقتی آب باز شد، اگر این دور آب را محصور نکرده بود، آب جریان پیدا میکرد تا عالم بود این آب جریان داشت. اینجا هم که دو راه مقابل انسان قرار میگیرد، اگر انسان باور کند این دو راه است به یکی از این دو راه ملزم میشود. اما اگر باور کرد خدا فوق این حرفهاست که مضطر به دو راه بودن بشود. آیه شاهد بر این است که زندان اجابت دعوت یوسف نبود. «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ» خدا دعای او را اجابت کرد. چه چیزی را اجابت کرد؟ «فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ» معلوم نیست دعای یوسف چه بود که اجابت شد. اجابت چه بود؟«وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ» آنجا دعا بود. اینجا میگوید: «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ» خدا او را اجابت کرد، اجابتش چه بود؟ اگر دعا هم زندان رفتن بود، هم اجابت، هم صرف کید بود، گفت: خدا اجابت کرد او را و به زندان فرستاد و کید را از آنها منصرف کرد. نه! دعا فقط صرف کید بود. برگرداندن کید بود. لذا تعبیر قرآن است «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» خدا سمیع و علیم است.