اگر بخواهیم این خطبه را تقسیم کنیم، میشود به هفت بخش تقسیم کرد. یک بخش حضرت در مورد عظمت و قدرت الهی دارد. یک بخش در مورد آفرینش فرشتگان است. بخش سوم ترسیمی از خانه آخرت است. بخش چهارم توصیف سکرات مرگ و جان دادن است. بخش پنجم قیامت و ماجرای رستاخیز است. پخش ششم زهر پیامبر است و آخرین بخش عظمت اهل بیت است. بیخود نیست که ابن ابی الحدید اینقدر با عظمت از این خطبه یاد میکند. امیرمؤمنانی که به قول ابن ابی الحدید ابلغ الواعظین است، امیرالمؤمنین میخواهد لحظات جان دادن انسان را توصیف کند. میگوید: نمیشود توصیف کرد. «فغیر موصوفٍ» ابلغ الواعظین، کسی که میگوید مقایسه سخن حضرت با سخن دیگران مقایسه افلاک نورانی با یک سنگ در تاریکی است، همین امیرالمؤمنین میگوید: لحظات جان دادن انسان را نمیشود توصیف کرد. گفتیم اگر این خطبه بر کافر خوانده شوند قوای درونیاش متزلزل میشود. امیرمؤمنان چه گفته است؟ «فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ» (نهجالبلاغه.خطبه 109) حضرت میفرماید: سکرات مرگ و لحظه جان دادن قابل توصیف نیست. چرا؟ چون دو چیز همزمان بر انسان وارد میشود. «اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ» یکی سکرات مرگ است. لحظات جان دادن سخت است. دوم حسرت از دست دادن ثروت و دارایی خودش است. طرف نگاه میکند این همه زحمت کشیدم و جمع کردم، حلال و حرام، هرچه بود جمع کردم، در یک لحظه باید از همه جدا شوم. این خیلی سخت است!
شاید این سؤال برای بینندگان مطرح باشد. از طرفی به ما میگویند: باید کاری کنیم که در سکرات مرگ با ایمان از دنیا بروید. «من کان آخرُ کلامه لا اله الا الله دخل الجنة» هرکس حرف آخرش «لا اله الا الله» باشد، داخل بهشت میشود. از یک طرف به تعبیر امیرالمؤمنین سکرات، سکره است. یعنی آدم خیلی آنطور که باید و شاید در حال خودش نیست. قرآن میفرماید: « وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ» (ق/19) آدم فکرش سر جای خودش نیست، حالا خدایا چطور از ما انتظار داری ما با ایمان از دنیا برویم از طرفی هم حالت هوشیاری صد در صد نیست. چطور هم ما در هوشیاری صد در صد نباشیم و هم خدا از ما انتظار داشته باشد با ایمان از دنیا برویم؟ این سؤال را چطور باید جواب بدهیم؟ جوابش این است. یادم هست یکوقت یکی از اساتید بزرگوار قشنگ پاسخ دادند. فرمودند: اگر ایمان ما در تمام زندگی ما، شصت سال هفتاد سال، ملکه زندگی ما شد این ملکات باور شد، این باور با یک مقدار سطح هوشیاری کم و زیاد از دست نمیرود. اگر با خدا و با توحید، اگر با ائمه زندگی کردیم، در این حالتی که هوشیاری صد در صد نباشد، میتوانیم آنها را نگه داریم.