یکوقتی امام(ره) در کتاب چهل حدیث، مکرر از استاد اخلاق و عرفانش مرحوم آیت الله شاه آبادی نقل میکند که میفرمود: یادتان باشد، حلال و حرام جای خود، تعلقات ما به دنیا! مرحوم آیت الله شاه آبادی میفرمود: یادتان باشد تعلق شما به دنیا آنقدر زیاد نباشد که لحظه جان دادن که خدا همه چیز را از شما میگیرد، با دشمنی خدا از دنیا بروید. لحظه جان دادن خدا منبر را از من میگیرد، خانه را از من میگیرد، خانه و بچه مرا میگیرد. کسی در این دنیا ماشین شما را سرقت کند با او دشمن نمیشوید؟ برای پست شما پاپوش درست کند، شما ناراحت نمیشوید؟ ایشان میفرمودند: مواظب باشید تعلق شما به دنیا آنقدر نباشد که با دشمنی خدا از بین بروید. امیرمؤمنان که ابلغ الواعظین است میفرماید: «غیر موصوفٍ» من نمیتوانم توصیف کنم. لحظه جان دادن دو چیز جمع شده است. 1- «سکرة الموت» 2- «حسرة الفوت» حسرت از دست دادن.
«فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ» اعضای بدن انسان سست میشود «وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ» رنگ انسان تغییر میکند. امیرمؤمنان در این خطبه، لحظات جان دادن انسان و گرفتن اعظا و جوارح انسان را در سه مرحله ترسیم کردند. آدم وقتی بخواهد جان بدهد اعضاء و جوارحش یک مرتبه از کار نمیافتد. خیلی برای من جالب بود، اخیراً در تحقیقی دیدم دانش امروز همین را تأیید میکند. کلامی که امیرمؤمنان 1400 سال پیش تأکید کردند، امروز هم تأیید کردند که اعضاء و جوارح به این ترتیب از کار میافتد. اول کدام است؟ حضرت میفرماید: 1- «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ» اول زبان از کار میافتد. «وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ» چشمش کار میکند و میبیند. «وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ» گوشش میشنود. اما نمیتواند حرف بزند. این خیلی سخت است. باید مواظب باشیم اگر کنار یک محتضر هستیم یا کاملاً روح از بدن جدا نشده است، حرفی نزنیم که بد باشد! نمیتواند حرف بزند اما چشم و گوش کار میکند.
«عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ» فکر میکند عمرش را چه کرده است؟ «وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا» به فکر امول و ثروتی است که اینها را جمع کرده «وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا» حلال و حرام، هرچه بوده جمع کرده و حالا به فکر افتاده است. «و قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا» میگوید: الآن من میمیرم وزر و وبال او به گردن من است. «تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ [يُنَعَّمُونَ] يَنْعَمُونَ فِيهَا» میآیند میخورند و کیفش را میکنند. «وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا» حساب و کتابش برای من است. «فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ وَ الْعِبْءُ عَلَى ظَهْرِهِ» گوارایی و لذتش برای دیگری است ولی حساب و کتابش برای این است.