این بخش اول کلام حضرت علی بود، اول ‌چیزی که از انسان گرفته می‌شود قدرت تکلم است و دیگر نمی‌تواند حرف بزند، می‌بیند و می‌شنود ولی جرف نمی‌زند. 2- «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ» حضرت می‌فرماید: اینجایی که دارد فکر می‌کند. «يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً» دستش را از حسرت می‌گزد و می‌گوید: ای کاش ثروت‌هایی که جمع کرده بودم، جمع نمی‌کردم. کاش این حسادت‌هایی که به دیگران نسبت به مالشان می‌کردم را نکرده بودم. «وَ يَتَمَنَّى أَنَ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ» اینقدر با حسادت حسودی کردم و از هرجا جمع کردم، کاش اینقدر جمع نکرده بودم. «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ» مرگ پیش می‌رود «حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ» مرحله دوم گوش از کار می‌افتد. دیگر نمی‌شنود. «فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ» هی به این و آن نگاه می‌کند. «يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ» می‌بیند زبان اینها در حرکت است. ولی چیزی نمی‌شنود. «وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ» این مرحله خیلی سخت است. مرحله سوم «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ كَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ] فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ» دیگر چشم از کار می‌افتد و روح از بدنش خارج می‌شود. «فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ: یک مردار می‌شود. «قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ» همین کسی که تا یک ساعت پیش سالم بود، روح از بدنش رفته است. وحشت می‌کنند، «وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ» می‌ترسند نزدیک شوند.