فزع قیامت فوق العاده است، الا اولیای خدا که واقعاً کارهایشان را کردند. در روایت داریم کسی از قبر سر بلند میکند، میبیند چه خبر است و وانفسا است! روایت داریم حضرت ابراهیم میگوید: خدایا مرا دریاب، اسحاق فرزندم را هرکاری خواستی بکن. یعقوب، یوسف را فراموش میکند. در دنیا چشمانش از فراق یوسف نابینا شد. ولی آخرت این حرفها نیست. «اذا زلزلت الارض زلزالها» غیر از این حرفهاست. یعقوب پیامبر یوسف را فراموش میکند و میگوید: خدایا مرا دریاب. در آن وا نفسا این روایت خیلی به درد ما میخورد، سر از قبر درمیآورد میبیند یک فرشته آنجا آماده است. میگوید: غم نخور، من از همه موقفها تو را عبور میدهم. موقف میزان، موقف حساب، پل صراط، پنجاه موقف هست، از همه عبور میدهم. چقدر آدم خوشحال میشود که یک فریادرس داشته باشد. مثل کسی که زبان بلد نیست و در کشور غریبه است ولی یک نفر بیاید و همه کارهایت را ردیف کند. این فرشته همراه مؤمن میآید و همه موقفها را رد میکند و درِ بهشت تحویل میدهد. مؤمن تعجب میکند و میگوید: شما که هستی؟ امام صادق(ع) میفرماید: فرشته به زبان میآید و میگوید: تو یادت هست یک مؤمنی زندانی شد و او را آزاد کردی؟ برای مؤمنی جهاز تهیه کردی. آبرویش را خریدی. از یک مؤمنی دستگیری کردی. از خوشحالی او خدا مرا خلق کرد. من فرشتهای هستم از سروری که بر دل فلان مؤمن وارد کردی، خدا مرا خلق کرد برای روز وا نفسا و من تو را در بهشت تحویل میدهم. پس محور اول «عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ» است. هرکسی باید خودش بارش را به مقصد برساند. الآن فصلی است که انسان باید به فکر آخرت باشد. ما هرکدام در حد توان یک دولت هستیم. کسانی را میشناسم که یک نفر یک کمیته امداد است. پولی هم ندارد اما واسطه است. خیرین را میبیند و وساطت میکند و چند خانوار را اداره میکند.
محور دوم، امام صادق فرمودند: «وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ» من به این باور رسیدم که در همه لحظات زندگی خدا بالای سر من است و از همه وجود من با خبر است. «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» (طه/7) سِر چیست و اخفی چیست؟ اینکه پشت این دیوار چیست، ما خبر نداریم. کسی هست که از پشت دیوار خبر دارد. اینکه در ذهن ما چه میگذرد، دیگران خبر ندارند. این سر است. سر چیزی است که از چشم دیگران پنهان است. خدا سر را میداند، یعنی پشت پرده را میداند. اخفی چیزی است که خودم هم از خودم خبر ندارم. یعنی در لایههای درونی من چیزهایی نهفته، باید پیشامدی شود که درون فرحزاد معلوم شود که چقدر تحمل دارد. یک حوضی که درونش آب شفاف است، یک کسی بیاید بیل بردارد این را هم بزند، لایههای زیری بیرون میآید لجنزار میشود. خدا از تمام ذرات وجودی ما خبر دارد. اگر کسی با این دید خدا را ببیند، من قول میدهم نه تنها گناه نمیکنیم، فکر گناه هم نمیکنیم.