بعضی دوستان می‌گویند: این صحنه‌ها به چه درد امروز ما می‌خورد؟ اینها همه قابل استفاده تربیتی است. تمام کارها زوایای مختلفی دارد. گاهی سختی کار برای این است که از یک زاویه نگاه می‌کنیم. از زاویه دیگر این کاملاً راحت است. از یک زاویه یسر است و از زاویه دیگر عسر است. یوسف(ع) را در شهر چرخاندند و به زندان بردند. زندان جای فراموش شده‌هاست. به خصوص در زمان‌های سابق کسیئ که زندان می‌رفت دیگر کسی خبری از او نداشت، ملاقاتی و تشریفات نداشت. زندان رفتن یعنی فراموش شدن و از صحنه اجتماع به کل حذف شدن، اینها را اگر توجه کنیم می‌فهمیم کسی که وارد زندان می‌شود چه روحیه‌ای دارد. جریان یوسف همیشه جریان متضادات بوده است. صحنه تضادهاست. در تضاد صحنه خیلی جذاب‌تر می‌شود و معرفت در تضادها بیشتر صورت می‌گیرد که «تعرف الاشیاء باضدادها» اشیاء با ضدش خوب شناخته می‌شود. مثلاً در رنگ‌ها برای اینکه یک رنگ جلوه کند، رنگ ضدش را به کار می‌برند که بیشتر دیده شود. درجریان یوسف خدای سبحان می‌خواهد یوسف بیشتر دیده شود لذا صحنه‌های زندگی یوسف حتی آنجا که در چاه می‌افتد، از آغوش مهربان پدر، یعنی از رحمت آغوش پدر که اوج رحمت است یکباره به چاه و تنهایی می‌رود. دو تا ضد کاملاً در مقابل هم! دوباره از چاه به عزیز مصر می‌رسد و به قصر می‌آید. بعد هم می‌گوید: شاید او را فرزند خود قرار دهیم. هیچکس در دست اندازهای زندگی‌اش این هم پیچ و خم شدید را طی نمی‌کند. دوباره بعد از مدتی عزت و ناز و نوازش و صحنه‌های تحویل گرفتن‌ها و عزت‌ها، یکباره به زندان می‌افتد. اگر کسی از این عزت به زندان بیافتد، تحمل زندان خیلی برای او سخت‌تر می‌شود. تا کسی که صحنه زندگی سختی را داشته و از آن زندگی سخت به زندان بیافتد. اما برای کسی که در ناز و نعمت بوده و یکباره به زندان می‌افتد، خیلی سخت است. اما وارد زندان که می‌شود با «بسم الله و الحمدلله علی کل حال» ورود پیدا می‌کند. خدا را در هر حالی سپاس می‌گویم. این خیلی زیباست!